سبزباغلغتنامه دهخداسبزباغ . [ س َ ] (اِ مرکب ) تن صحیح . (آنندراج ). کنایه از تن و بدن آدمی . || کنایه از آسمان . (برهان ). || بهشت . (برهان ) (رشیدی ) : بدین راست ناید کزین سبز باغ گلی چند را سر در آری بداغ . نظامی .|| قوه ٔ جوانی .
سبزباغفرهنگ فارسی عمید۱. تنوبدن انسان.۲. آسمان: ◻︎ بدان راست ناید کزاین سبزباغ / گلی چند را سر درآری به داغ (نظامی۶: ۱۱۰۱).۳. بهشت.