سرکه بالغتنامه دهخداسرکه با. [ س ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) نام آشی است که از سرکه و گوشت و بلغور و میوه ٔ خشک پزند و آن چنان است که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف کنند و آن را سکبا نیز خوانند. (آنندراج ).
شرکةلغتنامه دهخداشرکة. [ ش َ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (از اقرب الموارد). رجوع به شِرکة شود.
شرکةلغتنامه دهخداشرکة. [ ش َ رَ ک َ ] (ع اِ) دام صیاد. ج ، شَرَک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دام صیاد و آن اخص است از شَرَک . (آنندراج ). دام . (مهذب الاسماء) (دهار) (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرک شود.
شرکةلغتنامه دهخداشرکة. [ ش َ رِ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکت و شِرکَة شود.
شرقةلغتنامه دهخداشرقة. [ ش َ رَ ق َ ] (ع اِ) داغی که بدان گوسپند گوش شکافته را داغ کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شرقةلغتنامه دهخداشرقة. [ ش َ رِ ق َ ] (ع اِ) آفتاب وقتی که برآید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شرق و شَرقَة شود. || مشرق . || (ص ) مؤنث شرق . گویند: عین شرقة؛ چشم سرخ خون آلود. (ناظم الاطباء).
سرکهلغتنامه دهخداسرکه . [ س ِ ک َ /ک ِ ] (اِ) سرکا. گیلکی «سرکه » . می ترش شده بوسیله ٔ تخمیر. خَل ّ. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ابونافع. (دهار). اسم فارسی خَل ّ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آب انگور ترش شده : بیاورد زن خوان و بن
سرکهفرهنگ فارسی عمیدمایعی ترش که بخش اصلی آن اسیداستیک و آب است و از انگور، خرما، انجیر و بعضی میوههای آبدار دیگر به دست میآید و در داروسازی برای حل کردن بعضی داروها به کار میرود.⟨ سرکه فروختن: (مصدر لازم)۱. فروختن سرکه به کسی.۲. [قدیمی، مجاز] رو ترش کردن، روی درهم کشیدن؛ به کسی اخم کردن: ◻
شیخ سرکهلغتنامه دهخداشیخ سرکه . [ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ بلوک تل خسروی کوه گیلویه ٔ فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
سرکهلغتنامه دهخداسرکه . [ س ِ ک َ /ک ِ ] (اِ) سرکا. گیلکی «سرکه » . می ترش شده بوسیله ٔ تخمیر. خَل ّ. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ابونافع. (دهار). اسم فارسی خَل ّ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آب انگور ترش شده : بیاورد زن خوان و بن
سرکهفرهنگ فارسی عمیدمایعی ترش که بخش اصلی آن اسیداستیک و آب است و از انگور، خرما، انجیر و بعضی میوههای آبدار دیگر به دست میآید و در داروسازی برای حل کردن بعضی داروها به کار میرود.⟨ سرکه فروختن: (مصدر لازم)۱. فروختن سرکه به کسی.۲. [قدیمی، مجاز] رو ترش کردن، روی درهم کشیدن؛ به کسی اخم کردن: ◻