سنگکلغتنامه دهخداسنگک . [ س َ گ َ ] (اِمصغر) مصغر سنگ . (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || (از: سنگ + ک ، پسوند شباهت ) نانی که بر سنگ پخته میشود. امروزه نیز سنگک گویند. نام نانی است که چون خمیرآنرا بر روی تنوری که پر از سنگ ریزه است اندازند به این اسم موسوم شده است . (از آنندراج ) <span class="h
سنگکفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی نان که در تنور بر روی سنگریزه پخته میشود.۲. [قدیمی] سنگ خرد؛ سنگ کوچک.۳. (هواشناسی) [قدیمی] = تگرگ: ◻︎ ویحک ای ابر بر گنهکاران / سنگک و برف باری و باران (عنصری: ۳۶۸).
سنگکفرهنگ فارسی معین(سَ گَ) (اِ.)1 - نانی که بر روی سنگ - های خردوداغ در داخل تنور می پزند.2 - سنگ کوچک . 3 - تگرگ . 4 - ژاله .
سنغلغتنامه دهخداسنغ. [ ] (ع اِ) نوعی از غلات که با برگ آن حصیر بافند و سناق نیز خوانده میشود. (از دزی ج 1 ص 694).
سنقلغتنامه دهخداسنق . [ س َ ن َ ] (ع مص ) ناگوار شدن از شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ). ناگوارد شدن بچه ٔ شتر از شیر. (ناظم الاطباء).
سنکلغتنامه دهخداسنک . [ س ِ ن ِ ] (اِخ ) فیلسوف روم و از مستشاران معاصر نرون قیصر روم و آموزگار وی بود و بعد بحکم وی خودکشی کرد. (ایران باستان ج 3 ص 2431 و 2458). سنک یا سنکای فیلسوف . پسر س
فال سنگکلغتنامه دهخدافال سنگک . [ ل ِ س َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طرق ؛ فال سنگک زدن کاهن . (از منتهی الارب ). گروهی از کاهنان از روی سنگریزه ها و حبوب و دانه ها چون گندم و هسته غیبگویی می کنند. (از مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ محمدِ پروین گنابادی ج 1 ص <span
گودانهلغتنامه دهخداگودانه . [ گ َ / گُو ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گاودانه . حب البقر. سنگک . خلر. و رجوع به گاودانه شود.
فال سنگکلغتنامه دهخدافال سنگک . [ ل ِ س َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طرق ؛ فال سنگک زدن کاهن . (از منتهی الارب ). گروهی از کاهنان از روی سنگریزه ها و حبوب و دانه ها چون گندم و هسته غیبگویی می کنند. (از مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ محمدِ پروین گنابادی ج 1 ص <span
پسنگکلغتنامه دهخداپسنگک . [ پ َ س َ گ َ] (اِ) تگرگ . || ژاله . (برهان قاطع). حب الغمام . سنگچه . شخ کاسه .