سگ دللغتنامه دهخداسگ دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل . (آنندراج ) (رشیدی ) : خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وه وه عوا شنوند. خاقانی .همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم زیراغم معشوق سگدل هست بر عشاق سگجان
سگ دلفرهنگ فارسی عمید۱. سنگدل؛ سختدل؛ بددل؛ آزار کننده: ◻︎ فرمود به سگدلان درگاه / تا پیش سگان برندش از راه (نظامی۳: ۴۵۸).۲. درنده
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
عوالغتنامه دهخداعوا. [ ع َوْ وا ] (اِخ ) عواء. نام منزلی است از منازل قمر. رجوع به عَوّاء شود : بی صرفه در تنور کن آن زرّ صرف راکو شعله ها به صرفه و عوا برافکند. خاقانی .خصم سگ دل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وعوع ع
سگ جانلغتنامه دهخداسگ جان . [ س َ ] (ص مرکب ) سخت جان . سختی کش . (برهان ). بی رحم . سخت دل و سختی کش . (آنندراج ) (رشیدی ) : همه سگ جان و چو سگ ناله کنانند بصبح صبحدم ناله ٔ سگ بین که چه پیدا شنوند. خاقانی .خاقانیا سگ جان شدی کانده
سگلغتنامه دهخداسگ . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سک » (لغت جنوب غربی )، پارسی باستان «سکا» = ایرانی باستان «سپکا» (هرودتس «سپاخا» را در زبان مادی به معنی (سگ ) آورده است ). آریایی «سوآ-کا» سانسکریت «سون » و نیز در پهلوی «سگ » . ارمنی «شن » . کردی «سه » (سینان ) (سگ ) جمع «سان » «سئیان » . افغانی «سپ
سگفرهنگ فارسی عمیدپستانداری اهلی از راستۀ گوشتخواران با حس شنوایی و بویایی بسیار قوی که برای پاسبانی خانه، نگهبانی گله، کمک به شکارچیان و عملیات جستجو از آن استفاده میشود.⟨ سگ آبی: (زیستشناسی) = بیدستر⟨ سگ هرزهمَرَس:۱. سگی که به همهکس حمله کند و همه را گاز بگیرد؛ سگ ولگرد.۲. [مج
پیرسگلغتنامه دهخداپیرسگ . [ رِ س َ گ گ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دشنامی پیران را. || پیرْسگ ؛ سگ سالخورده .
حسین آباد ماروسگلغتنامه دهخداحسین آباد ماروسگ . [ ح ُ س َ دِ ] (اِخ ) ده از دهستان ماروسگ بخش سرولایت شهرستان نیشابور 24هزارگزی خاور جگنه بالا. کوهستانی . معتدل . سکنه 25 تن شیعه ٔ کرد. آب آن از قنات . محصولات آنجا غلات ، تریاک . شغل اها
چوبان سگلغتنامه دهخداچوبان سگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سگ چوپان . سگ شبان . سگ گله . سگ حافظ و حارس گله . (ناظم الاطباء).
زراسگلغتنامه دهخدازراسگ . [ زَ س َ ] (اِ) زَراسَنگ . یک نوع گرد طلامانندی که بر روی نوشتجات می پاشند. (ناظم الاطباء).