شفشاهنگلغتنامه دهخداشفشاهنگ . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) شفشاهنج . (ناظم الاطباء) (ازبرهان ) (از غیاث اللغات ). شفتاهنج . شفتاهنگ . شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده . (یادداشت مؤلف ). شفشاهنج . (از فرهنگ جهانگیری ) : ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب بسیط چ
شفشاهنگفرهنگ فارسی عمیدقطعۀ آهن یا فولاد سوراخسوراخ که زرگر طلا یا نقره را با آن میکشد تا باریک و مفتول شود؛ حدیده.
شفشاهنگفرهنگ فارسی معین( شَ هَ) (اِ.)1 - آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگران به وسیلة آن طلا و نقره را می کشند تا ب ه صورت سیمی باریک درآید. 2 - کمان حلاجی . 3 - شاخسار.
شفشاونیلغتنامه دهخداشفشاونی . [ ] (اِخ ) شیخ عبدالقادربن عبدالکریم وردیقی خیرانی شفشاونی . او راست : 1- بغیةالمشتاق لاصول الدیانة و المعارف و الاذواق و نهایة سیر السیاق الی حضرة الملک الخلاق (در تصوف ) چ بولاق 1299 هَ . ق . <spa
شفتاهنگلغتنامه دهخداشفتاهنگ . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) شفتاهنج . (آنندراج ). شفتاهنج که به معنی آهنی سوراخدار استادان زرکش باشد. (برهان ). ظاهراً دگرگون شده ٔ شفشاهنگ است . رجوع به شفشاهنگ شود. || به معنی حلاج هم آمده است . (برهان ). || به معنی کمان حلاجی هم آمده و آن چوبی باشد که در وقت پنبه زدن
صرمه کشلغتنامه دهخداصرمه کش . [ ص ِ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) شفشاهنج . شفشاهنگ . رجوع بدین لغات شود.
شفشاهنجلغتنامه دهخداشفشاهنج . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) شفشاهنگ . حدیده . (ناظم الاطباء). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). بر وزن و معنی شفتاهنج است . (از برهان ). شاید از کلمه ٔ شفش ، شوش ، شوشه ، و آهنج ، مخفف هنجن
شاخسارفرهنگ فارسی عمید۱. قسمت بالای درخت که پرشاخوبال باشد.۲. شاخۀ درخت: ◻︎ عشق در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا / گر نه گل بودی نخواندی بلبلی بر شاخساری. (سعدی۲: ۵۷۴).۳. قطعۀ آهن یا فولاد سوراخسوراخ که زرگر مفتول طلا یا نقره را از سوراخ آن میگذراند و میکشد تا باریک و هموار شود؛ شفشاهنگ؛ شفشاهنج.