شهریاریلغتنامه دهخداشهریاری . [ ش َ ] (اِ) نام ملینی است که لکلرک در ترجمه ٔ ابن البیطار در شرح حمارالوحش آورده است ولی گمان میکنم این کلمه ، شب یاره باشد و به غلط شهریار خوانده است . (یادداشت مؤلف ).
شهریاریلغتنامه دهخداشهریاری . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستانهای رامهرمز شهرستان اهواز است واز 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4000 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شهریاریلغتنامه دهخداشهریاری . [ ش َ ] (اِخ ) مؤلف لباب الالباب نویسد:از افاضل خراسان ... و قصائد و مقطعات او مشهور نیست اما رباعیات او که از لطف طبع نشان دارد در اطراف جهان سایر است و در نزهةالمجالس نیز یک رباعی از او آمده است . (لباب الالباب چ سعید نفیسی ج 2 ص
شهریاریلغتنامه دهخداشهریاری .[ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهریار. رجوع به شهریار شود. || (حامص مرکب ) حکمرانی . سلطنت . فرمانروایی و پادشاهی . حکومت . (ناظم الاطباء) : چو یزدان همی شهریاری فزودز من در جهان یادگاری نمود. فردوسی .نه بی تخ
جام شهریاریلغتنامه دهخداجام شهریاری . [ م ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قدح بزرگ شراب خوری را گویند. (برهان ). کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : ز شهریار شناسیم ای مسلمانان از آنکه نیست دل از جام شهریاری سیر. مولوی (از آنندراج
علی شهریاریلغتنامه دهخداعلی شهریاری . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) قمی . وی در قرن یازدهم هَ . ق . میزیست و شعر نیز می سرود. ابیاتی از شعر اورا نصرآبادی نقل کرده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 759 از تذکره ٔ نصرآبادی ، فصل نهم ص
عمادی شهریاریلغتنامه دهخداعمادی شهریاری . [ ع ِ ی ِ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از شعرای اواخر قرن ششم هَ . ق . است . در مورد نام و مولد این شاعر اختلاف بسیار است و گاه او را «عمادالدین غزنوی » و گاهی «عمادی غزنوی » گفته اند. و «عمادی » ظاهراً تخلصی است که شاعر از لقب «عمادالدوله فرامرز» پادشاه مازندران گر
شهرریلغتنامه دهخداشهرری . [ ش َ رِ رَ ] (اِخ ) معروف به شاهزاده عبدالعظیم یا حضرت عبدالعظیم ، و آن بعلت بودن مرقد امامزاده عبدالعظیم بن عبداﷲبن عبداﷲبن حسین بن زیدبن الامام حسن در آنجاست . رجوع به ری و عبدالعظیم بن عبداﷲ... شود.
جام شهریاریلغتنامه دهخداجام شهریاری . [ م ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قدح بزرگ شراب خوری را گویند. (برهان ). کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : ز شهریار شناسیم ای مسلمانان از آنکه نیست دل از جام شهریاری سیر. مولوی (از آنندراج
علی شهریاریلغتنامه دهخداعلی شهریاری . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) قمی . وی در قرن یازدهم هَ . ق . میزیست و شعر نیز می سرود. ابیاتی از شعر اورا نصرآبادی نقل کرده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 759 از تذکره ٔ نصرآبادی ، فصل نهم ص
عمادی شهریاریلغتنامه دهخداعمادی شهریاری . [ ع ِ ی ِ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از شعرای اواخر قرن ششم هَ . ق . است . در مورد نام و مولد این شاعر اختلاف بسیار است و گاه او را «عمادالدین غزنوی » و گاهی «عمادی غزنوی » گفته اند. و «عمادی » ظاهراً تخلصی است که شاعر از لقب «عمادالدوله فرامرز» پادشاه مازندران گر
اردشیرفرهنگ نامها(تلفظ: ardešir) به معنی شهریاری و پادشاهی مقدس ، کسی که دارای چنین شهریاری است ؛ (در اعلام) نام چند تن از پادشاهان هخامنشی .
جام شهریاریلغتنامه دهخداجام شهریاری . [ م ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قدح بزرگ شراب خوری را گویند. (برهان ). کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : ز شهریار شناسیم ای مسلمانان از آنکه نیست دل از جام شهریاری سیر. مولوی (از آنندراج
علی شهریاریلغتنامه دهخداعلی شهریاری . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) قمی . وی در قرن یازدهم هَ . ق . میزیست و شعر نیز می سرود. ابیاتی از شعر اورا نصرآبادی نقل کرده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 759 از تذکره ٔ نصرآبادی ، فصل نهم ص
عمادی شهریاریلغتنامه دهخداعمادی شهریاری . [ ع ِ ی ِ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از شعرای اواخر قرن ششم هَ . ق . است . در مورد نام و مولد این شاعر اختلاف بسیار است و گاه او را «عمادالدین غزنوی » و گاهی «عمادی غزنوی » گفته اند. و «عمادی » ظاهراً تخلصی است که شاعر از لقب «عمادالدوله فرامرز» پادشاه مازندران گر