شوهرلغتنامه دهخداشوهر. [ ش َ / شُو هََ ] (اِ) بَعْل . زوج . (آنندراج ). شوی . جفت . همسر. میره . حلیل . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء). مرد آنگاه که زن گرفته باشد : مرا شوهری بود بازارگان گزیده همی در میان سران . <p class=
شویعرلغتنامه دهخداشویعر. [ ش ُ وَ ع ِ ] (اِخ ) لقب محمدبن حُمْران جُعْفی . || لقب ربیعةبن عثمان کنانی . || لقب هانی بن نوبة شیبانی . (منتهی الارب ).
شویعرلغتنامه دهخداشویعر. [ ش ُ وَ ع ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر شاعر. (منتهی الارب ). پست تر از شاعر. شاعر کوچک . (ناظم الاطباء).
شوهرالغتنامه دهخداشوهرا. [ هََ ] (اِ مرکب ) (از: شو، شوی + هرا، هار + الف اطلاق هندی )گردن بندی از گل و سپرغم . (یادداشت مؤلف ). شوهره .
شوهردارلغتنامه دهخداشوهردار. [ ش َ / شُو هََ ] (نف مرکب ) مقابل بی شوهر. زن که در نکاح مردی باشد. زن که همسر دارد.
شوهرداریلغتنامه دهخداشوهرداری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) تیمارداری زن شوی را. شوهر را نگهداری کردن . با شوهر به سر بردن .- امثال :همسایه ها یاری کنیدتا من شوهرداری کنم .
شوهردوستلغتنامه دهخداشوهردوست . [ ش َ / شُو هََ ] (ص مرکب ) زن که شوهر را دوست دارد. زن شوی دوست . عَروب .
شوهر مادرلغتنامه دهخداشوهر مادر. [ ش َ / شُو هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پدراندر. (یادداشت مؤلف ). ناپدری . شوهرننه .
شوهر رفتنلغتنامه دهخداشوهر رفتن . [ ش َ / شُو هََ رَ ت َ ] (مص مرکب ) شوی کردن دختر. عروس شدن . شوهر برگزیدن .
شوهر کردنلغتنامه دهخداشوهر کردن . [ ش َ / شُو هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شوی اختیار کردن . زن مردی شدن . دختری به شوی رفتن .
شوهرالغتنامه دهخداشوهرا. [ هََ ] (اِ مرکب ) (از: شو، شوی + هرا، هار + الف اطلاق هندی )گردن بندی از گل و سپرغم . (یادداشت مؤلف ). شوهره .
شوهردارلغتنامه دهخداشوهردار. [ ش َ / شُو هََ ] (نف مرکب ) مقابل بی شوهر. زن که در نکاح مردی باشد. زن که همسر دارد.
دختر شوهرلغتنامه دهخدادختر شوهر. [ دُ ت َ رِ ش َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختندر. نادختری . (یادداشت مؤلف ). فرزند مادینه ٔ شوی از زن دیگر.
خواهرشوهرلغتنامه دهخداخواهرشوهر. [ خوا / خا هََ ش َ / شُو هََ ] (اِ مرکب ) خواهر زوج . خواهرشوی . اخت الزوج . رجوع به خواهرشوی شود.
زبان مادر شوهرلغتنامه دهخدازبان مادر شوهر. [ زَ ن ِ دَ ش َ / شُو هََ ] (اِ مرکب ) نوعی گیاه خاردار از تیره ٔ کاکتاسه . صبیر. کاکتوس . رجوع به انجیر هندی ، انجیر بربری ، صبیر و کاکتوس شود.
مادرشوهرلغتنامه دهخدامادرشوهر. [ دَ ش َ / شُو هََ ] (اِ مرکب ) مارشو. مار میره . خشتامن . خوشدامن . خشامن . خش . خوشه . خوشامن . خوش . خاش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادرشوی و خوشدامن شود.