شیربهالغتنامه دهخداشیربها. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بهای شیر و قیمت شیر. || انعامی که پس از بازگرفتن کودک از شیر به دایه ٔ وی می دهند. (ناظم الاطباء). || مزد دایگی و شیر که به کودک دهند : موسی را به وی [ به مادر موسی ] دادند [ فرعون و زنش ] و اقرار کردند که هر ماهی دویست دینار
سربهالغتنامه دهخداسربها. [ س َ ب َ ] (اِ مرکب ) خون بهای آدمی باشد که بعربی دیت خوانند. (برهان ). دیت . (رشیدی ). قیمت سر که دیت باشد، چنانکه خون بها که دیه ٔ خون است . (انجمن آرای ناصری ) : تن شمعرا روشنی سربها بس که از طشت زر سربهایی نیابی . <p class="auth
ابریشم بهافرهنگ فارسی معین( ~. بَ) (اِمر.) مزد ساز زدن و چنگ زدن (مثل پول چای و شیربها در استعمال امروز).
هدیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه ۲. شیربها
مهریهلغتنامه دهخدامهریه . [ م َ ری ی َ /ی ِ ] (از ع ، اِ) مَهر. کابین . آنچه دهد داماد عروس را برای نکاح . دست پیمان . شیربها. رجوع به مهر شود.
هدیۀ عشقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی کادو، نشانۀ علاقه، حلقۀ نامزدی، انگشتری، خنچه، شیربها، آینۀ بخت، آینهشمعدان سفره عقد جهیزیه، مهریه، مهر، کابین
خرج برانلغتنامه دهخداخرج بران . [ خ َ ب ُ ] (اِ مرکب ) مجلسی که کسان داماد بخانه ٔکسان عروس می آیند تا کابین و شیربها و دیگر خرجهای عروسی را معلوم و مقرر کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).