شیلاتفرهنگ فارسی عمید۱. شرکتی که دارای تٲسیسات و وسایلی برای صید ماهی از دریا و فروش آن به بازارهای داخلی و خارجی است.۲. صنعت ماهیگیری.
شیلاتلغتنامه دهخداشیلات . (اِ) ج ِ شیل به قیاس عربی . رجوع به شیل شود. || ماهی خانه . اداره ٔ ماهی . محلی که برای صید آماده باشد. (یادداشت مؤلف ). شرکتی که به صید و توزیع وفروش ماهیهای بحر خزر می پردازد. || دستگاه صید ماهی در سواحل بحر خزر. (فرهنگ فارسی معین ).
شیلاتلغتنامه دهخداشیلات . (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت به آستارا میان چیلاوندان و آستارا در 171100 گزی رشت . (یادداشت مؤلف ).
سلاتلغتنامه دهخداسلات . [ س َ ] (اِخ ) نام سازنده ای بود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) کاسه لیس . (برهان ) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ).
سلاطلغتنامه دهخداسلاط. [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سِلطَة. تیر دراز باریک . (منتهی الارب ). || توبره ای که در آن کاه کنند. (ناظم الاطباء).
صلاتفرهنگ فارسی عمیدنماز.⟨ صلات کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به آواز بلند «الصلاة» گفتن برای دعوت مردم به نماز.
شیلات ایرانلغتنامه دهخداشیلات ایران . [ ت ِ ] (اِخ ) (شرکت سهامی ...) پیش از سال 1272 هَ . ش . صیادان محلی سواحل بحر خزر در مقابل پرداخت مبلغی به عنوان رسوم دیوان به متصدیان دولتی که عنوان «دریابیگی » داشتند، اجازه ٔ صید ماهی می گرفتند. در سال مذکور، امتیاز صید از ط
شیلات ایرانلغتنامه دهخداشیلات ایران . [ ت ِ ] (اِخ ) (شرکت سهامی ...) پیش از سال 1272 هَ . ش . صیادان محلی سواحل بحر خزر در مقابل پرداخت مبلغی به عنوان رسوم دیوان به متصدیان دولتی که عنوان «دریابیگی » داشتند، اجازه ٔ صید ماهی می گرفتند. در سال مذکور، امتیاز صید از ط