صنفدیکشنری عربی به فارسیکالبد شناسي کردن , تشريح کردن , قطعه قطعه کردن , تجزيه کردن , رسته بندي کردن , رده بندي کردن
صنفدیکشنری عربی به فارسیداغ , داغ ودرفش , نشان , انگ , نيمسوز , اتشپاره , جور , جنس , نوع , مارک , علا مت , رقم , لکه بدنامي , داغ کردن , داغ زدن , خاطرنشان کردن , لکه دار کردن , دسته , زمره , طبقه , مقوله , مقوله منطقي , رده , کلا س , طبقه بندي کردن , هماموزگان , رسته , گروه
صنففرهنگ فارسی عمید۱. گروهی از افراد که در زمینهای خاص فعالیت دارند.۲. [قدیمی] نوع؛ گونه؛ رسته.۳. [قدیمی] پیشهور.
صنفلغتنامه دهخداصنف . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد هند یا چین که عود صنفی بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به حدود العالم ص 41 و اخبار الصین و الهند ص 9 شود.
سنفلغتنامه دهخداسنف . [ س َ ] (ع مص ) بستن بر شتر. || پیش شدن شتر ماده رااز شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سنفلغتنامه دهخداسنف . [ س ِ ] (ع اِ) گندم دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به عربی دوسری است که در صحرا بهم رسد و بفارسی گرگاس نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || جماعت . گروه مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غلاف روئین سبز باقلا و ماش و لوبیا و عدس و مانند
سنفلغتنامه دهخداسنف . [ س ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ سنیف و سناف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به سناف و سنیف شود.
سنیفلغتنامه دهخداسنیف . [ س َ ] (ع اِ) خرقه که بر هر دو شانه گاه شتراندازند. ج ، سُنُف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حاشیه ٔ بساط. (ناظم الاطباء).
شنفلغتنامه دهخداشنف . [ ش َ ] (ع اِ) گوشواره ٔ بالایین یاآویزه ٔ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمه ٔ گوش باشد. ج ، شنوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشواره ای که بالای گوش آویزند. و آنچه زیرگوش آویزند قرطه است . (فرهنگ جهانگیری ). ورگوشی . (زوزنی ). و آن گوشواره یا
صنفةلغتنامه دهخداصنفة. [ ص َ ن ِ ف َ ] (ع اِ) صنفةالثوب ؛ حاشیه ٔ جامه هرچه باشد یا حاشیه ٔ آن جانب که ریشه و پرزه دارد یا آن جانب که ندارد. || جانب . ناحیه . (منتهی الارب ).
هم صنفلغتنامه دهخداهم صنف . [ هََ ص ِ ] (ص مرکب ) دو تن که از یک صنف باشند. هم گروه . هم جنس . هم سنخ . (یادداشتهای مؤلف ).
اتحادیۀ صنفیtrade union 1, labour union 1واژههای مصوب فرهنگستانسازمانی از کارکنان و صنعتگران یک حرفۀ خاص یا حرفههای مرتبط با هم که با هدف چانهزنی جمعی برای بهبود سطح دستمزدها و شرایط کار و کاهش ساعت کار و ارتفای امنیت شغلی تشکیل میشود متـ . اتحادیه 1 syndicate, union 1
صنفةلغتنامه دهخداصنفة. [ ص َ ن ِ ف َ ] (ع اِ) صنفةالثوب ؛ حاشیه ٔ جامه هرچه باشد یا حاشیه ٔ آن جانب که ریشه و پرزه دارد یا آن جانب که ندارد. || جانب . ناحیه . (منتهی الارب ).
متصنفلغتنامه دهخدامتصنف . [ م ُ ت َ ص َن ْ ن ِ ] (ع ص ) لب خراشیده و پوست کنده . (آنندراج ). لب خراشیده و پوست کنده شده . || گیاه آماده برای برگ برآوردن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصنف شود.
هم صنفلغتنامه دهخداهم صنف . [ هََ ص ِ ] (ص مرکب ) دو تن که از یک صنف باشند. هم گروه . هم جنس . هم سنخ . (یادداشتهای مؤلف ).
مصنفلغتنامه دهخدامصنف . [ م ُ ص َن ْ ن َ ] (ع ص ) کتاب مرتب شده . (ناظم الاطباء). تصنیف شده . ج ، مصنفات . || مبوب . طبقه بندی شده : التصنیف ، تمییز الاشیاء بعضها من بعض ، و صنف الاشیاء، جعلها اصنافاً. (زمخشری از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح حدیث ) در اصطلاح محدثین ، کت
مصنفلغتنامه دهخدامصنف . [ م ُ ص َن ْ ن ِ ] (ع ص ) مرتب کننده ٔ کتاب . (ناظم الاطباء). مبوب . تبویب کننده . آنکه کتاب تصنیف می کند و ترتیب می دهد. تصنیف کننده و نویسنده ٔ کتاب . (ناظم الاطباء). مطلق تصنیف کننده . (آنندراج ). نویسنده ٔ کتاب . نگارنده ٔ جزوه و رساله و کتاب . معمولاً بین مصنف و م
اصنفلغتنامه دهخدااصنف . [ اَ ن َ ] (ع ص ) شترمرغ نر خراشیده ساق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الظلیم المتقشرالساقین . (اقرب الموارد). ج ،صُنف . || (اِ) بیخ کبر است و صنف نیز آمده است . (فهرست مخزن ). ظاهراً تحریفی از اَصَف است .