ضدینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) بین، اضداد، ضدونقیض، طرفین، طرفین غایی، قطبیت مخالفان، دشمنان، رقبا، دوئل کنندگان، کُشتی احزاب مخالف، جناحین، اهل جرّوبحث چپ وراست، کارگر و کارفرما، دمکراتها و جمهوریخواهها سیاهی و سفیدی، مثبتومنفی، آبوآتش، کاردوپنیر، موشوگربه، اوجوحضیض، پنبه و آتش اجتماع نقیضین
دیدینلغتنامه دهخدادیدین . [ دَ دَ ] (اِ) سفر دوام و کوچ همیشه . (آنندراج ). || خادم مطبخ . (آنندراج ).
دیدینلغتنامه دهخدادیدین . [ دَ] (اِ) روزی . || سوم از هر ماه . (آنندراج ). اما صحیح کلمه دی بدین است . رجوع به دی بدین شود.
جهت مقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مقابل، طرف مقابل، طرف دیگر عقبگرد، برگشت، پشت، عقب قطبی بودن، قطبِ مخالف، قطبین مخالف، شمال وجنوب، مغرب و مشرق، ضدین جریان آبمخالف، باد مخالف، مخالف عقبنشینی وارونگی، برعکس شدن
فرد مخالففرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ف، معترض، ناراضی، خردهگیر، جداییطلب، یاغی، فرد انقلابی مخالفین، جناح مخالف، اپوزیسیون، ناراضیان، اقلیت، اکثریت خاموش، ضدین هوو، رقیب اهل جرّوبحث شخصمبارز
قطبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، تضاد، آنتاگونیسم، ضدیت اضداد، ضدین 704: قطبین شمالو جنوب، ساده و پیچیده، تر و خشک، راست و دروغ، صحت و سقم، پاک و پلید، خالی و پر، امر و نهی، آند و کاتد، [به مقولات متوالی رجوع شود.] پارادوکس، متناقضنما
توجیه محاللغتنامه دهخداتوجیه محال . [ ت َ / تُو هَِ م ُ /م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که ازدواج ضدین و اجتماع نقیضین را صورت بندد، مثاله شعر:در میان کسوت عباسیان رخسار اوروز عید اندر شب قدر است پیدا آمده .<b
تکاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، تبدل، سلوک، توسعه، رشد، نشو، ارتقا، تعالی، تکوین، تبدیل حرکت مارپیچ بالارونده تکاملگرایی، داروینیسم، نظریۀ (فرضیۀ) تبدل انواع، منشاء انواع، تنوع، تطور، تکامل انواع انتخاب طبیعی، تنازع بقا، راز بقا، بقایمستعدترین و صالحترین، قانون کوشش حیات، تأثیر محیط سلوک عقل، دیالکتیک، تز، آنتیتز،
محتمل الضدینلغتنامه دهخدامحتمل الضدین . [م ُ ت َ م َ / م ِ لُض ْ ض ِدْ دَ ] (ع ص مرکب ) چیزی که دارای دو معنی ضد هم باشد. (از ناظم الاطباء). || در اصطلاح علمای بدیع صنعت توجیه را نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گو
ذوعضدینلغتنامه دهخداذوعضدین . [ ] (اِخ ) ابن الاثیر در المرصع گوید: جایگاهی است میان مکه و مدینه و در گاه هجرت رسول اکرم (ص ) از آنجا بگذشته است .
مؤشرالعضدینلغتنامه دهخدامؤشرالعضدین . [ م ُ ءَش ْ ش َ رُل ْ ع َ ض ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) خبزدو. خبزدوک . موشرالعضدین . سرگین غلتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جعل . (ناظم الاطباء). گوه گردان . گوه غلطان . گوگال . سرگین گردان . (یادداشت مؤلف ).
موشرالعضدینلغتنامه دهخداموشرالعضدین . [ م ُ وَش ْ ش َ رُل ْ ع َض ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) و رجوع به مؤشرالعضدین شود.