خدمۀ غیرموظفdeadhead crewواژههای مصوب فرهنگستانخدمهای که بهعنوان مسافر در پرواز حضور داشته و وظیفه و مسئولیتی در حین آن پرواز بر عهده نداشته باشند
دودایلغتنامه دهخدادودای . (اِخ ) دهی است از بخش پلدشت شهرستان ماکو. با 117 تن سکنه . آب آن از چشمه است . صنایع دستی زنان جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ضوضالغتنامه دهخداضوضا. [ ض َ ] (اِخ ) (جزیره ٔ ضوضا) در او بلاد بسیار بود و از جمله شهری از سنگ سفید چنانکه بشب روشنی می داد و جزیره را بدان بازمی خوانند. بدان شهر ماران بزرگ مستولی شدند و مردم آن رابازگذاشتند و اکنون خراب است اما [ در ] آب و هوا خوشترین آن ولایت بود. (نزهة القلوب چ اروپا ص <
فوضوضاءلغتنامه دهخدافوضوضاء. [ ف َ ] (ع ص ) قومی که مختلطاند و هر یک در آنچه ازآن ِ دیگری است مداخله کند. (اقرب الموارد). امر فوضوضاء؛ کار مشترک میان آنها، یا کار که آن قوم مختلف باشند و یکی به حق دیگری تصرف کند. (منتهی الارب ).
فیضوضاءلغتنامه دهخدافیضوضاء. [ ف َ ] (ع ص ) کار مشترک میان قوم ، یا کار که در آن قوم مختلف باشند و یکی به حق دیگری تصرف کند. (منتهی الارب ): امرهم فیضوضاء بینهم ؛ یعنی مختلف اند در آن و تصرف میکند هر واحد چیزی که مر دیگری راست . (منتهی الارب ). رجوع به فوضوضاء شود.