عیثلغتنامه دهخداعیث . [ ع َ] (ع مص ) تباه کردن . زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن ، چنانکه گویند: عاث الذئب فی الغنم ؛ یعنی گرگ گوسفندان را تباه و فاسد کرد. || شتاب کردن در انفاق مال ، و یا تبذیر و تباه کردن آن . (از اقرب الموارد). ع
عیثاملغتنامه دهخداعیثام . [ ع َ ] (ع اِ) درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). درخت چنار. (ناظم الاطباء). || طعامی که از ملخ سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عیثانلغتنامه دهخداعیثان . [ ع َ ] (ع ص ) آنکه در انفاق مال خود شتاب کند و یا آن را تبذیر کند و تباه سازد، و مؤنث آن عَیثی ̍ باشد. (از اقرب الموارد).
عیثانلغتنامه دهخداعیثان . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) بمعانی مصدر عَیث است . (از اقرب الموارد). رجوع به عیث شود.
عیثیلغتنامه دهخداعیثی . (ع فعل امر) به صیغه ٔ امر، در مثل گویند: «عیثی جعار». و این مثل را در ابطال چیزی و تکذیب آن گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به جَعار شود.
عیثةلغتنامه دهخداعیثة. [ ع َ ث َ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عَیْث . (از اقرب الموارد). رجوع به عیث شود. || زمین نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین سهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لَا تَعْثَوْاْفرهنگ واژگان قرآن به شدت فساد نکنيد ( اصل آن عيث يا عثي ، هر دو بمعناي شديدترين فساد است )
اکمنلغتنامه دهخدااکمن . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) در کمین تر. - امثال : اکمن من جدجد . اکمن من عیث . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کمین شود.
تعییثلغتنامه دهخداتعییث . [ ت َع ْ ] (ع مص ) در تاریکی چیزی جستن و جستن اعمی چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). بدست جستن چیزی را در تاریکی : عیث فلان تعییثاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جستن چیزی را با دست بی آنکه آن را ببیند. (از اقرب الموارد). کورمال کورمال کردن در یافتن چیزی . || آمیخته گر
اذنابلغتنامه دهخدااذناب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذَنَب . دُمها. دنبالها. || اذناب ناس ؛ مردم کم پایه . مردمان حقیر. اسافل ناس . عوام الناس .ذنبات . اتباع . سَفَله ٔ مردم . مقابل نواصی قوم :5 امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی ... تا... بمدینةالسلام رویم و غضاضتی که
ارصادلغتنامه دهخداارصاد. [ اِ ] (ع مص ) آماده ٔچیزی شدن . (منتهی الأرب ). || آماده کردن .مهیا ساختن . (منتهی الأرب ). ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). بساختن . (زوزنی ). مهیا داشتن . مهیا کردن برای کسی . || پاداش دادن کسی را بخیر یا بشر. || ترقب . انتظار. چشم داشتن . (آنندراج ): والذین اتخذوا م
عیثاملغتنامه دهخداعیثام . [ ع َ ] (ع اِ) درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). درخت چنار. (ناظم الاطباء). || طعامی که از ملخ سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عیثانلغتنامه دهخداعیثان . [ ع َ ] (ع ص ) آنکه در انفاق مال خود شتاب کند و یا آن را تبذیر کند و تباه سازد، و مؤنث آن عَیثی ̍ باشد. (از اقرب الموارد).
عیثانلغتنامه دهخداعیثان . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) بمعانی مصدر عَیث است . (از اقرب الموارد). رجوع به عیث شود.
عیثیلغتنامه دهخداعیثی . (ع فعل امر) به صیغه ٔ امر، در مثل گویند: «عیثی جعار». و این مثل را در ابطال چیزی و تکذیب آن گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به جَعار شود.
عیثةلغتنامه دهخداعیثة. [ ع َ ث َ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عَیْث . (از اقرب الموارد). رجوع به عیث شود. || زمین نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین سهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شعیثلغتنامه دهخداشعیث . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن زبیر و ابن محرر و ابن مطیر، هر سه محدث اند. (منتهی الارب ).
قعیثلغتنامه دهخداقعیث . [ ق َ ] (ع اِ) اندک از هر چیزی . || نرم و آسان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) توجبه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). سیل عظیم . (اقرب الموارد). || باران بسیار. || عطای بسیار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
توعیثلغتنامه دهخداتوعیث . [ ت َ ] (ع مص ) بند کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تشعیثلغتنامه دهخداتشعیث . [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پریشان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور کردن و دفع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دفع کردن و راندن از کسی . (از اقرب الموارد). || نکوهیدن کسی را. (م