غموضلغتنامه دهخداغموض . [ غ َ ] (اِخ ) نام قلعه ای از قلاع خیبر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یکی از قلعه های خیبرو آن حصن بنی الحقیق است ، و بدانجا رسول خدا صفیه دختر حیی بن اخطب را بزنی برگزید و صفیه پیش از این زن کنانةبن ربیعبن ابی الحقیق بود. (از معجم البلدان ).
غموضفرهنگ فارسی معین(غُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) هامون شدن زمین . 2 - دور معنی و باریک شدن سخن . 3 - (اِمص .) پوشیدگی علم و هنر، مشکل هر فن .
غمودلغتنامه دهخداغمود. [ غ ُ ] (ع مص ) افزون گردیدن دسته های برگ عرفط چندانکه فروپوشد خار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبوهی برگهای درخت عرفط چنانکه خار را بپوشد. (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
غماضلغتنامه دهخداغماض . [ غ ِ / غ َ ] (ع اِ) خواب . نوم . (از اقرب الموارد). یقال : مااکتحلت غِماضاً اَو غَماضاً؛ یعنی چشم من یکدم نخفته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غمتلغتنامه دهخداغمت . [ غ َ ] (ع مص ) گران آمدن طعام بر دل کسی و مانند مست گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگین شدن خوراک بر دل کسی و چون مست گردانیدن او را.اِتخام . (از اقرب الموارد). || فروبردن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروگفتن چیز را. (منتهی الار
غمتلغتنامه دهخداغمت . [ غ َ م َ ] (ع مص ) همچو مست مدهوش گردیدن از گرانی طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگین شدن خوراک بر دل کسی و چون مست گردیدن او. (از اقرب الموارد).
غموضةلغتنامه دهخداغموضة. [ غ ُ ض َ ] (ع مص ) پست و مغاک گردیدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پست بودن زمین . غماضة. (اقرب الموارد). || دورمعنی و باریک گردیدن سخن .(منتهی الارب ). پوشیدگی سخن و دور از فهم بودن آن .
غموضتفرهنگ فارسی معین(غُ ضَ) [ ع . غموضة ] 1 - (مص ل .) پوشیده شدن سخن و درک نشدن معنای آن . 2 - (اِمص .) پوشیدگی سخن .
غموضةلغتنامه دهخداغموضة. [ غ ُ ض َ ] (ع مص ) پست و مغاک گردیدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پست بودن زمین . غماضة. (اقرب الموارد). || دورمعنی و باریک گردیدن سخن .(منتهی الارب ). پوشیدگی سخن و دور از فهم بودن آن .
غموضتفرهنگ فارسی معین(غُ ضَ) [ ع . غموضة ] 1 - (مص ل .) پوشیده شدن سخن و درک نشدن معنای آن . 2 - (اِمص .) پوشیدگی سخن .