فرمشیلغتنامه دهخدافرمشی . [ ف َ م ُ ] (حامص )مخفف فراموشی . ازیادبردگی . ازیادرفتگی : مبادا به هشیاری و بیهشی کسی را ز فرمان او فرمشی . نظامی .ز گفتار بد به بود فرمشی پشیمان نگردد کس از خامشی .نظامی .<b
فرمایشیلغتنامه دهخدافرمایشی . [ ف َ ی ِ ] (ص نسبی ) سپارشی . (ناظم الاطباء). سفارشی . (یادداشت به خط مؤلف ). به معنی دوم فرموده که بیاید. (آنندراج ). || هر چیز اعلا و نفیس . (ناظم الاطباء).
فرمشلغتنامه دهخدافرمش . [ ف َ م ُ ] (اِ) مخفف فراموش که در یاد نداشتن باشد. (برهان ).- فرمش کردن ؛ از یاد بردن : بهر من باد خاک اگر بهرام تیغ فرمش کند چو گیرد جام . نظامی .فرموش . فراموش . فرمشی . فرموش
بیهشیلغتنامه دهخدابیهشی . [ هَُ ] (حامص مرکب ) بیهوشی . رجوع به هش و هوش و بیهش و بیهوشی شود. || بیخردی . بی رایی . بی تدبیری : فرستاده ٔ شهریاران کشی ز بیدانشی باشد و بیهشی . فردوسی . || مدهوشی . هوش ازدست دادگی . ازخودرفتگی <span
هشیاریلغتنامه دهخداهشیاری . [ هَُ ش ْ ] (حامص مرکب ) (از: هشیار +-ی (پسوند حاصل مصدر، اسم معنی ) هوشیاری . هشیواری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زیرکی و عاقلی و خردمندی . (ناظم الاطباء). هوشمندی . بخردی . بیداردلی : چو فردا به هشیاری این بشنوی به پیروزی دادگر بگروی