فغستانلغتنامه دهخدافغستان . [ ف َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش کنار رودخانه ٔ شهرستان گلپایگان ، دارای 216 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، لبنیات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
فغستانلغتنامه دهخدافغستان . [ ف َ غ ِ ] (اِخ ) نام دختر کید هندی . (یادداشت مؤلف ) : فغستان چو آمد بمشکوی شاه یکی تاج بر سر ز مشک سیاه .فردوسی .فغستان ببارید خون سرشک همی رفت با فیلسوف پزشک .فردوسی .<br
فغستانلغتنامه دهخدافغستان . [ ف َ غ ِ ] (اِ مرکب ) بتخانه .بتکده . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). || حرمسرای پادشاهان را نیز گویند. (برهان ) : نیارم فغستان خاقان برنج سپارید هرچ ایدرش هست گنج . اسدی .فغستان خاقان و گنج ایدر است بد
فغستانفرهنگ فارسی عمید۱. بتخانه؛ بتکده.۲. [مجاز] حرمسرا: ◻︎ فرستش بهسوی شبستان خویش / بر خواهران و فغستان خویش (فردوسی: ۲/۲۱۲).
بتخانه، بتخانهفرهنگ مترادف و متضادبتستان، بتکده، صنمخانه، فرخار، فغستان، لعبتخانه، هیکل ≠ دیر، حرم، کعبه