قدوحلغتنامه دهخداقدوح . [ ق َ ] (ع اِ) مگس . || (ص ) چاه که به دست آب از وی برگرفته شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کدوهلغتنامه دهخداکدوه . [ ک ُ ] (ع اِمص ) خراش . (برهان ) (آنندراج ). خراشیدگی . (ناظم الاطباء). || خراشیدن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کُدَه شود. || گرفتگی . || شکافتگی . (ناظم الاطباء). || گرفتن . (برهان ) (آنندراج ).
قدوعلغتنامه دهخداقدوع . [ ق َ ] (ع ص ) بازایستاده از بانگ و فریاد. || ریزان بر چیزی . || اسب که حاجت آید او را به عنان زدن تا بازایستد. || مرد خوار رانده و ترک داده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مقدوحلغتنامه دهخدامقدوح . [ م َ ] (ع ص ) مطعون . طعنه زده شده . که طعن و قدح بر آن وارد است . || مردود. غیر قابل قبول . ناموافق شرع : بر آن محضر خطوط ثبت کردند که مذهب اولاد مهدی مقدوح است . (جهانگشای جوینی ).