قدیمی

مترادف

باستانی، عتیق، کهنسال، کهنه ≠ جدید، نو

برابر پارسی

کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه

جست‌وجوی دقیق

قدیمی

لغت‌نامه دهخدا

قدیمی . [ ق َ ] (ص نسبی ) دیرینه وکهنه . (ناظم الاطباء). || سال دیده . پیر.

قدیمی

age-old, ancient, antediluvian, antiquated, archaic, démodé, fossil, old, hoary, horse-and-buggy, medieval, musty, old-fashioned, old-line, out-of-date, outdated, outmoded, passé, primitive, senescent, vintage

قدیمی

دیکشنری فارسی به عربی

قديم , معتق ، أَثَر (قَدِيم)

قدیمی

فرهنگ فارسی معین

( ~ . ) [ ع . ] (ص نسب .)1 - دیرینه ، کهنه . 2 - سال دیده ، پیر.

قدیمی

فرهنگ مترادف و متضاد

باستانی، عتیق، کهنسال، کهنه ≠ جدید، نو

جست‌وجوی هم‌آوا

کدیمی

لغت‌نامه دهخدا

کدیمی . [ ک ُ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به کدیم که نام اجدادی است . (الانساب سمعانی ).

قدمی

لغت‌نامه دهخدا

قدمی . [ ق ُ دَ می ی ] (ص نسبی ) (ثوب ...) جامه ای است که در قُدَم و منسوب بدان است . (از منتهی الارب ).

قدمی

لغت‌نامه دهخدا

قدمی . [ ق ُ دَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قدم و آن موضعی است . (منتهی الارب ). رجوع به قدم شود.

خوش قدمی

لغت‌نامه دهخدا

خوش قدمی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ دَ ] (حامص مرکب ) خوش شگونی . نیک پیی . مبارک قدمی . خجسته قدمی .

کاهل قدمی

لغت‌نامه دهخدا

کاهل قدمی . [ هَِ ق َ دَ ] (حامص مرکب ) سست قدمی . کاهل قدم بودن . عمل کاهل قدم : نیست راهی که بکاهل قدمی طی نشودپای خوابیده عصایی است که من میدانم .میرزا بیدل (از آنندراج ).

جست‌وجوی مشابه

اثر قدیمی

دیکشنری فارسی به عربی

أَثَر (قَدِيم)

توپ قدیمی

دیکشنری فارسی به عربی

صقر

اغوا (قدیمی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

debauchery

الحق (قدیمی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

forsooth

انتحال (قدیمی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

plagiary

جست‌وجوی متن

Old North State

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ایالت قدیمی قدیمی

درشدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. شلیک شدن.۲. [قدیمی] مردن.۳. [قدیمی] رفتن.۴. [قدیمی] مشغول شدن.۵. [قدیمی] مخلوط شدن.۶. [قدیمی] درآمدن؛ داخل شدن.

بنه

فرهنگ فارسی عمید

۱. بار و اسباب سفر.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.۳. [قدیمی] خانه.۴. [قدیمی] رخت؛ لباس.۵. [قدیمی] مال؛ دارایی.

فرخ

فرهنگ فارسی عمید

۱. مبارک؛ میمون؛ خجسته.۲. [قدیمی] زیباروی.۳. [قدیمی] کامیاب؛ خوشبخت.۴. [قدیمی] محترم؛ ارجمند؛ بزرگوار.۵. [قدیمی] خوشایند.۶. [قدیمی] نیک.۷. (شبه جمله) [قدیمی] خوشا؛ نیکا؛ حبذا.