قسنلغتنامه دهخداقسن . [ ] (اِ) این کلمه در دیوان نظام قاری آمده و معنی آن به تحقیق معلوم نشد : کرته ای پر پنبه گر هست و کمراز قسن بر کردش و چاکش دره . نظام قاری (دیوان البسه ص 25).... میان قبا به
وافشارزدگیdecompression sickness, caisson sickness, caisson disease, compressed-air sickness, divers' diseaseواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه نشانگان ناشی از کاهش سریع فشار جوّ که باعث آزاد شدن و انحلال حبابهای نیتروژن در داخل مایعات بدن میشود
کیشنلغتنامه دهخداکیشن . [ ش َ ] (اِ) پالهنگ . || سرب و رصاص . (ناظم الاطباء). سرب ، ولی شاهدی این معنی را تأیید نکرده است . (از اشتینگاس ).
کسپینلغتنامه دهخداکسپین . [ ک َ ی َ ] (اِخ ) دریای خزر. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 447). دریای خزر که در زبانهای اروپائی کسپین خوانده می شود. (از فرهنگ ایران باستان ص 291). رجوع به کلمه ٔ خز
قسنطینیلغتنامه دهخداقسنطینی . [ ق ُ س َ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمد. رجوع به عبدالرحمان بن احمد شود.
قسنطینیهلغتنامه دهخداقسنطینیه . [ ق ُ س َ نی َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) نام قلعه ای است مشهور در کنار شهر قسنطینیه . این قلعه دارای دیوارهای بسیار بلند و مرتفعی است که پرنده به زور میتواند خود را به فراز آن برساند. (معجم البلدان ).
قسناسیسلغتنامه دهخداقسناسیس . [ ] (معرب ، اِ) لبلاب عریض الورق است که آن را لبلاب کبیر نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به لبلاب شود.
قسنطانةلغتنامه دهخداقسنطانة. [ ق ُ س َ ن َ ] (اِخ ) قلعه ای است عجیب از توابع دانیه در اندلس . (معجم البلدان ).
قسنطینیلغتنامه دهخداقسنطینی . [ ق ُ س َ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمد. رجوع به عبدالرحمان بن احمد شود.
قسنطینیهلغتنامه دهخداقسنطینیه . [ ق ُ س َ نی َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) نام قلعه ای است مشهور در کنار شهر قسنطینیه . این قلعه دارای دیوارهای بسیار بلند و مرتفعی است که پرنده به زور میتواند خود را به فراز آن برساند. (معجم البلدان ).
قسناسیسلغتنامه دهخداقسناسیس . [ ] (معرب ، اِ) لبلاب عریض الورق است که آن را لبلاب کبیر نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به لبلاب شود.
قسنطانةلغتنامه دهخداقسنطانة. [ ق ُ س َ ن َ ] (اِخ ) قلعه ای است عجیب از توابع دانیه در اندلس . (معجم البلدان ).