ماست مالیلغتنامه دهخداماست مالی . (حامص مرکب ) مداهنه . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || سرسری گرفتن و پوشاندن دقایق امری . اغماض کردن . ندیده گرفتن مسائلی که موجب خشم یا اختلاف گردد. و رجوع به ماست مالی کردن شود.
ماست مالیفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] سرسری انجام دادن کاری.۲. [مجاز] پوشاندن عیبونقص امری؛ لاپوشانی کردن.
ماستلغتنامه دهخداماست . (اِ) معروف است که جغرات باشد و بعضی جغرات چکیده را و بعضی دیگر مایه ای که بر شیر زنند ماست گویند. (برهان ). جغرات و گویند جغرات چکیده و گویند مایه ای که بر شیر زنند و لهذا کسی که مایه را برشیر زده ماست ببندد ماست بند گویند. (از آنندراج ). چغرات و شیری که بواسطه ٔ ماستی
ماسطلغتنامه دهخداماسط. [ س ِ ] (اِخ ) آبکی است شور مر بنی طهیه را. (منتهی الارب ). نام آبکی شور. (ناظم الاطباء). نام آبی کوچک و شور است بنی طهیه را در بلاد بنی تمیم . (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان شود.
ماسطلغتنامه دهخداماسط. [ س ِ ] (ع ص ، اِ) هر چیز شور که شکم راند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آب و گیاه شور شکم ران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب شور و گیاه شور که شکم راند. (ناظم الاطباء). آب شور که شکم راند. (از اقرب الموارد). || گیاهی است تابستانی که شکم شتر راند. (منتهی
ماست مالی کردنلغتنامه دهخداماست مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را که ممکن است موجب مرافعه و نزاع شود لاپوشانی کردن و آن را مورد توجیه و تأویل قرار دادن . رفع و رجوع کردن . سروته کاری را به هم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). به نحوی خطایی را پوشانیدن
ماستلغتنامه دهخداماست . (اِ) معروف است که جغرات باشد و بعضی جغرات چکیده را و بعضی دیگر مایه ای که بر شیر زنند ماست گویند. (برهان ). جغرات و گویند جغرات چکیده و گویند مایه ای که بر شیر زنند و لهذا کسی که مایه را برشیر زده ماست ببندد ماست بند گویند. (از آنندراج ). چغرات و شیری که بواسطه ٔ ماستی
ماستفرهنگ فارسی معین[ سنس . ] (اِ.) از انواع لبنیات است که با مایه زدن شیر بسته و سفت می شود. ؛~ها را کیسه کردن کنایه از: ترسیدن و کنار رفتن یا با احتیاط عمل کردن .
ماستلغتنامه دهخداماست . (اِ) معروف است که جغرات باشد و بعضی جغرات چکیده را و بعضی دیگر مایه ای که بر شیر زنند ماست گویند. (برهان ). جغرات و گویند جغرات چکیده و گویند مایه ای که بر شیر زنند و لهذا کسی که مایه را برشیر زده ماست ببندد ماست بند گویند. (از آنندراج ). چغرات و شیری که بواسطه ٔ ماستی
شیرماستلغتنامه دهخداشیرماست . (اِ مرکب ) حقین . (دهار). در تداول عامه ٔ گناباد خراسان و مشهد شیرماست را «گرماست » گویند اماحقین به معنی شیر دوشیده است که بر شیر خفته ریزند برای برآوردن کره . (یادداشت محمدِ پروین گنابادی ).
مرغانه ماستلغتنامه دهخدامرغانه ماست . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) طعامی که از تخم مرغ و ماست و روغن کنند. خورش که از تخم مرغ و ماست کنند. طعامی که از خایه ٔ مرغ و ماست کنند. نیمرو که ماست در آن کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
گورماستلغتنامه دهخداگورماست . (اِ مرکب ) ماستی راگویند که از شیر گورخر باشد. (برهان ) (آنندراج ). || ماستی هم هست که صحرانشینان سازند و آن ماست چکیده ای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند. (برهان ) (آنندراج ). گوره ماست . لبا.