ماسکهلغتنامه دهخداماسکه . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (ع ص ، اِ) ماسکة. مؤنث ماسِک . نگاهدارنده . بازدارنده : سلطان چون از معرکه بازگشت ماسکه ٔ سکون از دست شده و جاذبه ٔ قرار با فرار بدل گشته . (جهانگشای جوینی ). این سخن چنان بر دل خان اثر کرد ک
ماسکةلغتنامه دهخداماسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) قوتی است که غذا را گیرد مدت طبخ هاضمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماسکه شود. || پوست پاره ای که بر روی کودک و اسب کره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیننا ماسکة رحم ؛ در میان ما خویش
ماشقةلغتنامه دهخداماشقة. [ ش ِ ق َ ] (ع ص ) به معنی جاذبه و صحابت (کذا) است . (آنندراج ). || به معنی زننده ٔ تازیانه نیز آمده است . (آنندراج ). و رجوع به مشق و فرهنگ وصاف ضمیمه ٔ تاریخ وصاف چ هند ص 693 شود.
موسقةلغتنامه دهخداموسقة. [ س ِ ق َ ] (ع ص ) نخلة موسقة؛ خرمابن بسیاربار. ج ، موسقات .(ناظم الاطباء). درخت خرمای باردار. (از آنندراج ).
موشیکهلغتنامه دهخداموشیکه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وزواء بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم واقع در 18هزارگزی دستجرد با 188 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
بال ماسکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی که، بال، کارناوال، مجلسرقص، باله، شُو جشن▲، جشنواره، فستیوال، روز مخصوص، مراسم، نمایش باشکوه
ماسکةلغتنامه دهخداماسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) قوتی است که غذا را گیرد مدت طبخ هاضمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماسکه شود. || پوست پاره ای که بر روی کودک و اسب کره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیننا ماسکة رحم ؛ در میان ما خویش
حرقفی مقعدیلغتنامه دهخداحرقفی مقعدی . [ ح َ ق َ م َ ع َ ](ص نسبی ) (عضله ٔ...) عضله ای است که موجب بالا نگاه داشتن مقعد است (ماسکه ).
حجرالماسکهلغتنامه دهخداحجرالماسکه . [ ح َ ج َ رُل ْ س ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) اکتمکت .حجرالبهت . حجرالعقاب . حجرالنسر. یسر . رجوع به حجرالولادة و حجر العقاب شود.
زاماسکهفرهنگ فارسی عمیدخمیری چسبناک که از مِل یا سفیداب با آب یا روغن خشخاش تهیه میشود و در صنعت به کار میرود.
بالماسکهلغتنامه دهخدابالماسکه . [ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) مرکب از بال بمعنی رقص و ماسک (روپوش و آنچه روی را بپوشاند، صورتک ). و آن نوعی رقص دسته جمعی است که رقصندگان چهره را در نقابی یا روپوشی و یا صورتکی بپوشانند تا شناخته نشوند و گاه این صورتکها بشکل و هیأت و صورت و یا سر حیوانات باشد.