ماهچهلغتنامه دهخداماهچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر ماه یعنی ماه کوچک و خرد. (ناظم الاطباء). || هلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : طوطی بچگان را سلب سبز بریدندشلوارک با ماهچه های طبری وار. منوچهری .</p
ماحةلغتنامه دهخداماحة. [ ح َ ] (ع اِ) گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساحت سرای . (ناظم الاطباء).
ماحةلغتنامه دهخداماحة. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مائح شود.
ماعیةلغتنامه دهخداماعیة. [ ی َ ] (ع ص ) زن زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن خشم برانگیخته یعنی زنی که اشیاء را قطعه قطعه کند و تاء برای تأنیث موصوف و یا برای مبالغه است . (از اقرب الموارد).
ماههلغتنامه دهخداماهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) به معنی برماه است و آن افزاری باشد که درودگران بدان چوب و تخته و حکاکان جواهر سوراخ کنند و آن را به عربی مثقب خوانند. (برهان ). برمه ٔ درودگران و حکاکان که بدان چوب و جواهر سوراخ کنند. (آنندراج ) (انجمن آرا). برماه و
ماهةلغتنامه دهخداماهة. [ هََ ] (ع مص ) آب برآمدن از چاه و بسیار آب گردیدن . مَوه ْ . مَیه ْ . مَیهَة. (از منتهی الارب ). بسیارآب گردیدن چاه . (از اقرب الموارد). || آب درآمدن در سفینه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) رکیة ماهة؛ چاه بسیارآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الم
منجوشلغتنامه دهخدامنجوش . [ م َ ] (اِ) ماهچه ٔ علم ، ظاهراً مبدل منجوق است . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به منجوق شود.
منجوقفرهنگ فارسی عمید۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.۳. [قدیمی] چتر.
منجوقفرهنگ فارسی معین(مَ یا مُ) (اِ.) 1 - گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند. 2 - ماهچة عَلَم ، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. 3 - چتر، سایبان .
طاسک منجوقلغتنامه دهخداطاسک منجوق . [ س َ ک ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )منجوق . ماهچه ٔ علم . و طاسک چیزی است شبیه به طاس کوچک که در منجوق و پرچم تعبیه میشده است : ز موج خون که بر میشد بعیوق پر از خون گشته طاسکهای منجوق .نظامی .
تماهچهلغتنامه دهخداتماهچه . [ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) تباهچه که گوشت نرم پخته باشد. (آنندراج ). گوشت نرم و پخته و مهرا. (ناظم الاطباء).