مجلجللغتنامه دهخدامجلجل . [ م ُ ج َ ج َ ] (ع ص ) رجل مجلجل ؛ مرد بسیار ظریف بی عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر بسیار توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مجلجللغتنامه دهخدامجلجل . [ م ُ ج َ ج ِ ] (ع ص ) مهتر. || قوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آن که آوازش دور رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیارگوی دلاور دفعکننده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دلیر دفع کننده ٔ زبان آور. (از اقرب الموارد). || عدد کثیر. (منت
منحللغتنامه دهخدامنحل . [ م ُ ح َل ل ] (ع ص ) گشاده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). گره گشاده . (ناظم الاطباء). بازگشته . گشاده . گشوده . از هم باز شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- منحل گردیدن ؛ از هم گشودن . ازهم گسیخته شدن : اگر در خیال جبال یک