مصغرلغتنامه دهخدامصغر. [ م ُ ص َغ ْ غ َ ] (ع ص )تصغیرشده . کوچک کرده شده . کوچک کرده . خردشده . کوچک شده .(یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح صرف ) به صورت مصغر درآمده . تصغیر شده . کلمه ای که با تغییر حرکات و افزودن حرف یا حروفی به صورت تصغیر درآید مانند حسین که مصغر حسن است و رُجَیل که مصغر رجل اس
مصغرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که علامت تصغیر (ک، چه، و) به آن افزوده باشند، مانندِ پسرک، دریاچه، دخترو.۲. [قدیمی] تصغیرشده؛ کوچکشده.
حسین مشغریلغتنامه دهخداحسین مشغری . [ ح ُ س َ ن ِ م َ غ َ ] (اِخ ) ابن حسن عاملی استاد شیخ عبدالکاظم کاظمی بود و در سده ٔ یازدهم هجری میزیست . (ذریعه ج 1 ص 182).
علی مشغریلغتنامه دهخداعلی مشغری . [ ع َ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) ابن احمد سماقه ٔ عاملی مشغری . رجوع به علی سماقة شود.
مصغرةلغتنامه دهخدامصغرة. [ م ُ غ ِ رَ ] (ع ص ) ارض مصغرة؛ زمین کوتاه گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمینی که گیاه وی کوتاه باشد. (ناظم الاطباء).
فویهلغتنامه دهخدافویه . [ ف ُ وَی ْه ْ ] (ع اِ مصغر) مصغر فم . (منتهی الارب ). مصغر فوه . (آنندراج ).
تحیتلغتنامه دهخداتحیت . [ ت ُ ح َ ] (ع اِ مصغر، ق مصغر) مصغر تحت ، یعنی تقریباً پایین . (ناظم الاطباء).
مصغرةلغتنامه دهخدامصغرة. [ م ُ غ ِ رَ ] (ع ص ) ارض مصغرة؛ زمین کوتاه گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمینی که گیاه وی کوتاه باشد. (ناظم الاطباء).