مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) استخوان با مغز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازمحیطالمحیط). || شمشیر. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تیزی شمشیر. (از منتهی الارب ) (ازذیل اقرب الموارد
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای زدن . || جائی که چیزی را به زمین فرومی کنند و برمی نشانند. || میدان جنگ . || خیمه گاه و اردو. (ناظم الاطباء).
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م َ رِ ] (ع اِ) اسم مکان و زمان . (از محیط المحیط). یقال : اتت الناقة علی مضربها؛ یعنی به وقتی رسیده که گشن داده شود آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || جای زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اصل و نسب و شرف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموار
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م ِ رَ ] (ع ص ) بسیار زننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). رجل مضرب ، مرد سخت زننده . (ناظم الاطباء). || (اِ) آلت زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آلتی که بدان پنبه را حلاجی می کنند. (ناظم الاطباء).
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سر به پایین افگنده : رأیت حیةً مضرباً؛ دیدم ماری راکه بر جای مانده و بی حرکت بود. (ناظم الاطباء). حیة مُضْرِب ؛ مار سر فروافکنده بر یک جای که حرکت نکند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || آن که سبب می شود زدن را. (ناظم
مدربلغتنامه دهخدامدرب . [ م ُ دَرْ رِ ] (ع ص ) شکیبائی نماینده در کارزار وقت شدت و فرار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از تدریب . رجوع به تدریب شود. || کسی که درمی آید در زمین دشمنان از بلاد روم . (ناظم الاطباء): ادرب القوم ؛ دخلوا ارض العدو من بلاد الروم . (اقرب الموارد). || رج
مدربلغتنامه دهخدامدرب . [ م ُدَرْ رَ ] (ع ص ) مرد آزمایش دیده و شدت رسیده و سختی چشیده . (منتهی الارب ). منجد. مجرب . مصاب بالبلایا. (اقرب الموارد). آزموده ٔ ممتحن سختی کشیده . || شتر رام ادب یافته ٔ مأنوس سواری در کوچه ها. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). شتر که دست آموز است
مذربلغتنامه دهخدامذرب . [ م ُ ذَرْ رَ ] (ع ص ) سیف مذرب ؛ شمشیر تیز. (مهذب الاسماء). شمشیر زهرآب داده . (منتهی الارب ). مسموم . (متن اللغة). || سنان مذرب ؛ تیزکرده شده و بزهرآب داده . ذرب . (از متن اللغة).
مذربلغتنامه دهخدامذرب . [ م ُ ذَرْ رِ ] (ع ص ) تیزکننده ٔ سنان . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تذریب . رجوع به تذریب شود.
مضربةلغتنامه دهخدامضربة. [ م َ رَ / رِ ب َ ] (ع اِ) شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تیزی و زخم گاه شمشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مضربةلغتنامه دهخدامضربة. [ م َ رَ / رِ ب َ ] (ع اِ) شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تیزی و زخم گاه شمشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ابوالمضربلغتنامه دهخداابوالمضرب . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) عمروبن موسی بن مضرب . محدث است و ابن جابر از او روایت کند.