معانقهلغتنامه دهخدامعانقه . [ م ُ ن َ ق َ / ن ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن . (غیاث ). روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر را. (ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر درآوردن . دست به گردن شدن . یکدیگر را در کنارگرفتن . یکدیگر را بغل
معانقةلغتنامه دهخدامعانقة. [ م ُ ن َ ق َ ] (ع مص ) عِناق . دست به گردن یکدیگر کردن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن همدیگر افگندن به محبت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).دست به گردن کسی کردن و با او هم آغوش شدن و به خود چسباندن و آن خاص محبت است . (از اقرب الموارد). || به ر
هم آغوشیلغتنامه دهخداهم آغوشی . [ هََ ] (حامص مرکب ) همخوابی .هم آغوش شدن . اعتناق . معانقه . (یادداشتهای مؤلف ).