مفتخرلغتنامه دهخدامفتخر. [ م ُت َ خ ِ ] (ع ص ) نازنده و مآثر کهنه را شمارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مأخوذ از تازی ، کسی که دارای بزرگی شود و افتخار حاصل کرده باشد. (ناظم الاطباء). سرفراز. سرافراز. سربلند. مباهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این به هند او
مفتخرلغتنامه دهخدامفتخر.[ م ُ ت َ خ َ ] (ع اِ) مایه ٔ فخر و نازش : آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب .خاقانی .