منافثتلغتنامه دهخدامنافثت . [ م ُف َ / ف ِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) منافثة. هم راز بودن . با یکدیگر محرمانه سخن گفتن . گفتگوی خصوصی با هم داشتن : ... بر یک سریر مسرت استرواح مثافنت و منافثت یافتند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl
منافثتفرهنگ فارسی معین(مُ فِ ثَ) [ ع . منافثة ] 1 - (مص ل .) زیرگوشی گفتن . 2 - با هم صحبت کردن ، 3 - پچ پچ کردن .
منافتتفرهنگ فارسی معین(مُ فَ یا فِ تَ) [ ع . منافتة ] 1 - (مص ل .) جوشیدن (دیگ ). 2 - غضبناک شدن ، خشم گرفتن . 3 - (اِمص .) جوشش . 4 - خشمناکی .
منافثةلغتنامه دهخدامنافثة. [ م ُ ف َ ث َ ] (ع مص ) زیرگوشی گفتن با دیگری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منافثت شود.
مجالستلغتنامه دهخدامجالست . [ م ُ ل َ / ل ِ س َ ] (ع اِمص ) همنشینی . (غیاث ). همنشینی و معاشرت . (ناظم الاطباء). نشست و برخاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان الفی تازه گشته بود. (ک