منغصلغتنامه دهخدامنغص . [ م ُ ن َغ ْ غ َ ] (ع ص ) مکدر و تیره . (غیاث ). مکدر و تیره و ناخوش . (آنندراج ). زندگانی سخت و تیره .(ناظم الاطباء). ناگوار : چون از دنیا جز اندکی به تو ندهند و آن نیز منغص و مکدر... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 778</
منغصلغتنامه دهخدامنغص . [ م ُ ن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که زندگانی را بر کسی سخت و تیره میکند. (ناظم الاطباء). ناخوش و ناگوار کننده . مکدرکننده : به مرضی انجامید که آخر امراض و منغص اغراض بود. (راحةالصدور راوندی ). اگر فرقت خانه و وطن ، منغص این حال نبودی جمعیت
منغسلغتنامه دهخدامنغس . [ م ُ غ َس س ] (ع ص ) غوطه خورده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گربه ٔ رانده شده به غس غس گفتن . (ناظم الاطباء).
spoilsportدیکشنری انگلیسی به فارسیspoilsport، کسیکه بازی دیگران را خراب میکند، کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsportsدیکشنری انگلیسی به فارسیspoilsports، کسیکه بازی دیگران را خراب میکند، کسی که عیش دیگران را منغص میکند
ثلبلغتنامه دهخداثلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِمص ) ترنجیدگی . || ریم . ریمناکی . || (مص )رخنه دار شدن . شکافته شدن . || منغص شدن .
ناگوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. دلخراش، فجیع ۲. امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم ۳. ناپسند، ناخوشایند ۴. تلخ، منغص ۵. دشوار، سخت، کریه ≠ گوارا
مکدرلغتنامه دهخدامکدر. [ م ُ ک َدْ دِ ] (ع ص ) منغص کننده . ناگوارکننده : و مکدر حیات جز طلب فضول و زواید و اهتمام به تحصیل آن نیست . (مصباح الهدایه چ همایی ص 351).