منهوبلغتنامه دهخدامنهوب . [ م َ ] (ع ص ) خواسته ٔ شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مطلوب معجل . (از اقرب الموارد). || تاراج شده و به غارت برده شده . (ناظم الاطباء). مال غارتی . غارت شده . تاراج شده . بغارتیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منحبلغتنامه دهخدامنحب . [ م ُ ن َح ْح ِ ] (ع ص ) سیر منحب ؛ سیر شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). سیر سریع. (اقرب الموارد).
منعبلغتنامه دهخدامنعب . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) اسب نیکو که در رفتار گردن دراز کند همچو زاغ وآنکه سر بلند نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسب رهوار که گردن خود همچون زاغ دراز کند و گویند آنکه سر خود بلند دارد و بر بالای او مزیدی نباشد. (از اقرب الموارد). || گول بابانگ . (منتهی الا
منهبلغتنامه دهخدامنهب . [ م ِ هََ ] (ع ص ) اسب خوش و تیز دونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب نیک تیزدونده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منهبلغتنامه دهخدامنهب . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) آنکه به غارت میدهد. (آنندراج ). آنکه به غارت میدهد مال را. (ناظم الاطباء).
نهبیلغتنامه دهخدانهبی . [ ن ُ با ] (ع اِمص ) غارتگری . (منتهی الارب ). اخذمال به قهر. (از متن اللغة). اسم است نهب را. نهبة. نُهَّیبی ̍. نُهَیبی ̍. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به نهبة شود. || اسم است انتهاب را. (از متن اللغة). اسم است منهوب را. (از اقرب الموارد). نُهَّیبی ̍. نُهَیبی
نهبةلغتنامه دهخدانهبة. [ ن َ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ) غارت . (منتهی الارب ). غارتگری . (ناظم الاطباء). اسم است از نهب . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهبی . نهیبی . (اقرب الموارد). || (اِ) هرچه به غارت بیارند. (مهذب الاسماء). غارت کرده . (دستورالاخوان ). اسم
نهبلغتنامه دهخدانهب . [ ن َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). || هرچه به غارت آورده شود. (منتهی الارب ). آنچه به غارت بیارند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). غارتی . منهوب . (یادداشت مؤلف ). ج ، نهاب ، نهوب . || غارت . (غی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از