موهبتلغتنامه دهخداموهبت . [ م َ هََ / هَِ ب َ ](ع اِمص ، اِ) موهبة. بخشش . (غیاث ). بخشش و دهش . انعام . (ناظم الاطباء). عطیه . عطا. دهش . آنچه ببخشند. بخش . بخشیدن . هبة. ج ، موهبات ، مواهب . (یادداشت مؤلف ) : اکنون شمتی از محاسن عدل
خلعتلغتنامه دهخداخلعت . [ خ ِ / خ َع َ ] (ع اِ) جامه و جز آن که بزرگی مر کسی را پوشاند. و تن پوش که پادشاه و یا امیری مر نوکر خود را پوشاند. پایزه . (ناظم الاطباء). بکسر اول جامه ای از تن کنده بکسی دادن و در عرف جامه ای که ملوک و امراء بکسی دهند و کم از سه پا
بخشلغتنامه دهخدابخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه . حصه . قسط. نصیب . نصیبه .
شاهلغتنامه دهخداشاه . (اِ) پادشاه و ملک بود. (لغت فرس اسدی ). پادشاه . (صحاح الفرس ).پادشاه را گویند. (معیار جمالی ) (از مؤید الفضلاء).آنکه بر کشوری پادشاهی و سلطنت کند. تاجور. تاجدار.سلطان . ملک . صاحب تاج . شه . خدیو. شهریار. خدیش . خسرو. میر. امیر. شاهنشاه . حکمران یک مملکت که نامهای دیگ
موهبتلغتنامه دهخداموهبت . [ م َ هََ / هَِ ب َ ](ع اِمص ، اِ) موهبة. بخشش . (غیاث ). بخشش و دهش . انعام . (ناظم الاطباء). عطیه . عطا. دهش . آنچه ببخشند. بخش . بخشیدن . هبة. ج ، موهبات ، مواهب . (یادداشت مؤلف ) : اکنون شمتی از محاسن عدل
موهبتلغتنامه دهخداموهبت . [ م َ هََ / هَِ ب َ ](ع اِمص ، اِ) موهبة. بخشش . (غیاث ). بخشش و دهش . انعام . (ناظم الاطباء). عطیه . عطا. دهش . آنچه ببخشند. بخش . بخشیدن . هبة. ج ، موهبات ، مواهب . (یادداشت مؤلف ) : اکنون شمتی از محاسن عدل