ناکارلغتنامه دهخداناکار. (ص مرکب ) در تداول ، صدمه دیده . بسختی صدمه دیده . جراحت رسیده و از کار افتاده . آنکه بر اثر ضربه یا زخمی از کار افتاده باشد.
ناکار شدنلغتنامه دهخداناکار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب )در تداول ، بسختی مجروح شدن . بشدت صدمه دیدن . بر اثرضربه یا جراحتی از کار افتادن عضوی از اعضای بدن .
ناکارگیلغتنامه دهخداناکارگی .[ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بیکاری . تعطیل . || بی حاصلی . نابکاری . بیفایدگی . (از ناظم الاطباء).
تاسماهی ناکاریAcipenser naccariiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که اندازۀ پوزهاش متوسط، اما بسیار عریض و در انتها مدور است
ناکاردیدگیلغتنامه دهخداناکاردیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نامجربی . بی تجربگی . کاردیده نبودن . ناآزمودگی . حالت و صفت ناکاردیده . رجوع به ناکاردیده شود.
ناکاردانلغتنامه دهخداناکاردان . (نف مرکب ) بی تجربه . ناشی . نامجرب . که وارد به کار نیست . مقابل کاردان : ز بی مایه دستور ناکاردان ورا جنگ سود آمد و جان زیان . فردوسی .همی گفت پرمایه بازارگان به شاگرد، کای مرد ناکاردان . <p cl
ناکارهلغتنامه دهخداناکاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) هیچکاره . (آنندراج ). که کاره ای نیست . مقابل کاره . رجوع به کاره شود. || مردی که سست و بی دست و پا باشد. (آنندراج ). || هر چیز که از کار افتاده باشد و دیگر به کاری نیاید. (آنندراج ). نابکار. بی فایده . (از ناظم
برنامۀ ضدویروسanti-virus softwareواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای که محتویات دیسک سخت را جستوجو میکند تا بدافزارهای آن، بهویژه ویروسها، را پیدا کند و از بین ببرد یا ناکار کند متـ . نرمافزار ضدویروس ضدویروس anti-virus
تضعیف شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شده، بیرمق، ناکار، نحیف، گرسنه پنچرشده، پنچر، کاهنده کهنه، دست دوم، مورد استفاده خسته بههمریخته، زوال یافته پژمرده، پوسیده، تجزیه شده نارسا، خنثاشده، بیجان، بیرمق، بیحال، منفعل رقیقشده، مخلوط، آمیخته
نکارهلغتنامه دهخدانکاره . [ ن َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ناکار. بیکار. (فرهنگ لغات شاهنامه ٔ ولف ص 255). مربوط به فرهنگ لغات شاهنامه است . || بی قیمت . بی ارزش . (فرهنگ خطی ). بی قدر. ناکس . بی کاره .بی فایده . بی حاصل . ناچیز. (نا
ناکاردیدگیلغتنامه دهخداناکاردیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نامجربی . بی تجربگی . کاردیده نبودن . ناآزمودگی . حالت و صفت ناکاردیده . رجوع به ناکاردیده شود.
ناکاردانلغتنامه دهخداناکاردان . (نف مرکب ) بی تجربه . ناشی . نامجرب . که وارد به کار نیست . مقابل کاردان : ز بی مایه دستور ناکاردان ورا جنگ سود آمد و جان زیان . فردوسی .همی گفت پرمایه بازارگان به شاگرد، کای مرد ناکاردان . <p cl
ناکارهلغتنامه دهخداناکاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) هیچکاره . (آنندراج ). که کاره ای نیست . مقابل کاره . رجوع به کاره شود. || مردی که سست و بی دست و پا باشد. (آنندراج ). || هر چیز که از کار افتاده باشد و دیگر به کاری نیاید. (آنندراج ). نابکار. بی فایده . (از ناظم
میناکارلغتنامه دهخدامیناکار. (نف مرکب ) میناساز. (ناظم الاطباء). استادی که کار مینائی کرده باشد. (آنندراج ). آنکه میناکاری کند. کسی که میناهای ملون را آب کرده بر ظرف طلا یا نقره کار کند و بدل رنگهای جواهر نماید. (انجمن آرا). رجوع به میناساز و میناگر شود. || کار کرده و ساخته با مینا. مینا کار کرد
اخناکارلغتنامه دهخدااخناکار. [ اَ ](اِخ ) شهریست در افغانستان واقع در مسافت 70 هزارگزی شمال غربی اتوک و آن در قدیم شهری بزرگ بود و امروز بسیار انحطاط یافته است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).