پرمیولغتنامه دهخداپرمیو. [ پ َ / وْ ] (اِ) مرضی باشد که آنرا عوام سوزاک خوانند چه بوقت بول کردن مجرای بول بسوزش درآید و بعربی حرقةالبول گویند. (برهان ). و یاء این کلمه به ضبط برهان و رشیدی مجهول است . و رشیدی گوید ظاهراً این لفظ هندی باشد.
پیوندینۀ شاخهفکیramus graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ استخوانی که از استخوان شاخۀ فک (ramus of mandible) به دست میآید
پرمولغتنامه دهخداپرمو. [ پ َ ] (اِ) بمعنی پرمر باشد که انتظار و امید است . رجوع به پرمر شود. || زنبور عسل را نیز گویند. (برهان ).
برمیولغتنامه دهخدابرمیو. [ ب َ وْ ] (اِ) تقطیر بول و سوزاک و حرقةالبول . (ناظم الاطباء). پرمیو. و رجوع به پرمیو شود.
میولغتنامه دهخدامیو. [ وْ] (اِ) شَعر و موی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء).به معنی موی باشد که عربان شعر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). موی را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) : دست تو شل به ، دو گوش تو کردو چشم تو بی نور و پرمیو به .پوربهای جامی