پلاکتفرهنگ فارسی عمیدسلولهای قرصی شکل خون که در مغز استخوان ساخته میشوند و مادهای به نام ترومبوکیناز ترشح میکنند که در انعقاد خون مؤثر است.
لاقطلغتنامه دهخدالاقط. [ ق ِ ] (ع ص ) رفوگر. || بنده ٔ آزاد کرده و ماقط بنده ٔ لاقط و ساقط بنده ٔ ماقط و منه بنو ساقطبن ماقطبن لاقط. (منتهی الارب ). || چیننده . برچیننده . از زمین برگیرنده .
لاقیدلغتنامه دهخدالاقید. [ ق َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا، نه + قید، بند) بی قید. سهل انگار. لاابالی . بی اعتنا.
لیاقتلغتنامه دهخدالیاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) لیاقة. سزاواری . شایستگی . زیبائی . برازندگی . موافق و درخور آمدن . اندرخوری . قابلیت : برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست فرموده باشم اگر لیاقت دارند برداشتن را. (تاریخ بیهقی ). || فضل و دستگاه . (آنندراج ).
خونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ول قرمز، گلبولسفید، پلاکت، سرم، پلاسما، هموگلوبین ارهاش، گروه خون خونریزی دستگاه گردش خون: قلب، دل، خون، دهلیز، بطن، دریچه آئورت، رگ، ورید، عروق ◄ لوله لختۀ خون هماتولوژی فشارخون