پژولاندنفرهنگ فارسی عمید۱. پژمرده ساختن.۲. افسرده کردن.۳. رنجه کردن: ◻︎ گر روانم را پژولانند زود / صد در محنت بر ایشان برگشود (مولوی: ۹۸۱).
پژولانیدنلغتنامه دهخداپژولانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) رنجه کردن : گر روان من پژولانند زودصد در محنت بر ایشان برگشود.مولوی .
پژولانیدنفرهنگ فارسی معین(پِ دَ) (مص م .) = پژولاندن : 1 - پژمرده کردن . 2 - رنجه کردن . 3 - نرم گردیدن .
پژولانیدنفرهنگ فارسی معین(پِ دَ) (مص م .) = پژولاندن : 1 - پژمرده کردن . 2 - رنجه کردن . 3 - نرم گردیدن .