پیورهلغتنامه دهخداپیوره . [ رَ ] (اِخ ) قصبه ای مرکز قضا در آمریکای جنوبی ، در ایالت لیورتاو از پرو، در 450 هزارگزی شمال غربی تروکزیلو کنار نهری به همین نام . (قاموس الاعلام ترکی ).
پیورهفرهنگ فارسی عمیداز بیماریهای دهان و دندان که در آن لثهها عفونت میکند و دندانها خراب و ریشۀ آنها سست میشود.
پیورهفرهنگ فارسی معین(پِ رِ) [ فر. ] (اِ.) بیماری لثه و دندان که بر اثر آن لثه ها عفونی و متورم شده ، باعث خرابی ریشة دندان می شود.
پوره پوره کردنلغتنامه دهخداپوره پوره کردن . [ رَ رَ / رِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول قزوینیان تعلل و دست دست کردن . مس مس کردن . این دست و آن دست کردن . باری بهر جهت کردن .
پورهلغتنامه دهخداپوره . [ رَ / رِ ] (اِ) پور. پسر : خرد پوره ٔ آدم چه خبر دارد ازین دم که من از جمله ٔ عالم به دو صد پرده نهانم . مولوی (کلیات بیت 16918).|| بچه ٔ
پورهلغتنامه دهخداپوره . [ رَ / رِ ] (فرانسوی ، اِ) بمعنی غذائی که با آرد نرم نخود، لوبیا و سیب زمینی پزند، و در فارسی بمعنی سیب زمینی یا سبزی پخته و نرم سوده است .
چورهلغتنامه دهخداچوره . [ چ َ وَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت . 167 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و سیاه رود. محصولاتش غلات ، برنج و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ژنژیویتفرهنگ فارسی معین(ژَ) [ فر. ] (اِ.) التهاب و عفونت لثه بر اثر میکرب ها و عوامل خارجی که در صورت مزمن شدن تبدیل به پیوره می شود.
تاج دندانلغتنامه دهخداتاج دندان . [ ج ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمت آشکار دندان را گویند، هر دندان مرکب ازدو قسمت است یکی مرئی که آنرا تاج دندان و یکی دیگرکه آن را ریشه می نامند، (پیوره ٔ محمود سیاسی ص 2).