چزدلغتنامه دهخداچزد. [ چ َ ] (اِ) پرنده ایست به گرمای صعب بانگ بردارد بانگی تیز و او چند ناخنی باشد. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 494 ذیل : «زله »). جانورکیست شبیه بملخ که پیوسته در غله زارها میباشد و در هوای گرم فریاد طولانی کشد و در بعضی جاها آنرا بگیرند و بریان
چزدفرهنگ فارسی عمیدحشرهای سبزرنگ و شبیه ملخ که در کشتزارهای غله صدای تیز و بلندی تولید میکند؛ جرواسک؛ زنجره؛ زله.
چزدفرهنگ فارسی معین(چَ) (اِ.) حشره ای کوچکتر از ملخ که در گندم زارها به هنگام گرما، صدای تیز و کشیده ای دارد.
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
جت افریقاییAfrican jetواژههای مصوب فرهنگستانیک جت شرقی ترازپایین در ماههای تابستانی بر روی کویر صحرا در شمال افریقا
چزدرهلغتنامه دهخداچزدره . [ چ َ دَ رَ / رِ ] (اِ) چزده . پاره های دنبه و پیه بریان کرده ٔ روغن گرفته را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده که جزغاله نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به چزده شود.
چزدهلغتنامه دهخداچزده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چزدره است که جزغاله باشد، یعنی دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده . (برهان ). دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده ، که جزغاله نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره های دنبه و پیه بریان کرده ٔ روغن گرفته . (ناظم
زلهفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِ.) حشره ای است شبیه ملخ و سبز رنگ که در غله زارها و هوای گرم بانگ کند؛ سوسک و زنجره و جزد و چزد نیز گویند.
جیرجیرکفرهنگ فارسی عمیدحشرهای شبیه ملخ که نوع نر آن بهوسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی تولید میکند؛ جزد؛ چزد؛ جرواسک.
جرواسکفرهنگ فارسی معین(جَ سَ) (اِ.) = جیرجیرک . چَزد: حشره ای شبیه ملخ اما کوچکتر از آن که صدای بلندی دارد، در اواخر خرداد و اوایل تیر شروع به خواندن می کند.
زانهلغتنامه دهخدازانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) جانوری است سیاه رنگ و پردار که بیشتر در حمامها متکون شود، و بانگ طولانی کند و بعضی گویند زانه خنفسا است که سرگین گردانک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). جانوری سیاه رنگ و از طایفه ٔ ذوالجناحین که بیشتر در حمامها بود و
زلهفرهنگ فارسی عمیدحشرهای سبزرنگ شبیه ملخ که بیشتر در غلهزار یافت میشود و صدای بلندی ایجاد میکند؛ جرواسک؛ چزد؛ زانه: ◻︎ بانگ زله کرد خواهد کرّ گوش / وایچ ناساید به گرما از خروش (رودکی: ۵۳۳).
چزدرهلغتنامه دهخداچزدره . [ چ َ دَ رَ / رِ ] (اِ) چزده . پاره های دنبه و پیه بریان کرده ٔ روغن گرفته را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده که جزغاله نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به چزده شود.
چزدهلغتنامه دهخداچزده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چزدره است که جزغاله باشد، یعنی دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده . (برهان ). دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده ، که جزغاله نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره های دنبه و پیه بریان کرده ٔ روغن گرفته . (ناظم