چستیلغتنامه دهخداچستی . [ چ ُ ] (حامص ) مقابل سستی . (آنندراج ). چالاکی و زبردستی و جلدی و تیزدستی و بیداری و سرعت . (ناظم الاطباء). چابکی و فرزی . زبری و زرنگی و هوشیاری . سبکی و سبکبالی . عارضَة. طَرثَخَة. طَرخَثَه . قَفَص . (منتهی الارب ). خفت و سرعت : چون گرانب
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
گشت پستچیpostman's round, letter carriers route, itinéraire (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمسیر حرکت نامهرسان که براساس نشانیهای مرسولات از قبل تنظیم شده است
چستی کردنلغتنامه دهخداچستی کردن .[ چ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چابکی و شتاب کردن در کار. جلدی و چابکی کردن . کَتع. (منتهی الارب ) : یک امروز در کار چستی کنیدبمردانگی بس درستی کنید. فردوسی .رجوع به چست وچستی شود.
چستی کردنلغتنامه دهخداچستی کردن .[ چ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چابکی و شتاب کردن در کار. جلدی و چابکی کردن . کَتع. (منتهی الارب ) : یک امروز در کار چستی کنیدبمردانگی بس درستی کنید. فردوسی .رجوع به چست وچستی شود.