مبرکلغتنامه دهخدامبرک . [ م َ رَ ] (اِخ ) خانه ای است در مدینه که هرگاه رسول اﷲ(ص ) به هجرت آمده ناقه اش در آنجا فروخفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن جای از مدینه ٔ منوره که شتر آن حضرت صلی اﷲعلیه و اله در هجرت در آنجای خفت . (ناظم الاطباء).
مبرکلغتنامه دهخدامبرک . [ م َ رَ ] (اِخ ) موضعی است به تهامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایگاهی است در تهامه به نزدیکی مکه و سوره ٔ فیل در این مکان فرود آمده است . (از معجم البلدان ).
مبرقلغتنامه دهخدامبرق . [ م َ رَ ] (ع اِ) هنگام درخشیدن صبح : جاء عند مبرق الصبح . (ناظم الاطباء). زمان درخشیدن صبح . ج ، مَبارِق . و مَباریق . (از اقرب الموارد).
مبرقلغتنامه دهخدامبرق . [ م ُ رِ ] (ع ص ) ناقة مبرق ؛ ناقه که دم خود را بلند کند و آبستن نماید و نیست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ). ماده شتری که دمب خود را بلند نماید و چنان وانمود کند که آبستن است درصورتی که آبستن نباشد. ج ، مباریق . (ناظم الاطباء).
مبرکلغتنامه دهخدامبرک . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای خواب شتران . ج ، مبارک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معطن . مناخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یقال : «فلان لیس له ُ مبرک جمل »؛ ای لاشی ٔ له . (اقرب الموارد). || نشستنگاه . ج ، مبارک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیسلغتنامه دهخداکیس . (ع اِ) کیسه ٔ سیم و زر، لأنه یجمعها. ج ، اکیاس ، کیَسة. (منتهی الارب ). کیسه ٔ سیم و زرو توبره و خریطه . (آنندراج ). به عربی توبره و خریطه را خوانند. (برهان ). کیسه ای که در آن درم و دینار ریزند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن درهم و دینار و مروارید و یاقوت ریزند. (از اقرب
کیسهلغتنامه دهخداکیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) خریطه که در آن پول و زر نگه دارند. (آنندراج ). خریطه ٔ کوچکی که در آن پول می ریزند و یا در آن نوشتجات و اسنادو کاغذهای کاری را می گذارند و عموماً از ابریشم و پارچه های ظریف دیگر آن را می سازند، و هر خریطه مانندی که د