چنگلهلغتنامه دهخداچنگله . [ چ َ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) موی مرغوله و مجعد را گویند، و آن مویی باشد که هر تارش برهم نشسته و بخود پیچیده بود همچون موی زنگیان ، و جعد.نقیض سبط است ، و سبط مویی را گویند که تارهای آن مطلقاً پیچ و خم نداشته باشد. (برهان ). موی مجعد و م
چنگلهلغتنامه دهخداچنگله . [ چ َ گ ُل َ / ل ِ ] (اِ) نام سازی است که چنگ گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : چزد رابر شاخهای خم گرفته لحن نای باد را از برگهای خشک بانگ چنگله . مسعودسعدسل
چنچلهلغتنامه دهخداچنچله . [ چ َ چ َ ل ِ ] (اِ) باد پیچ و چنبلول . (ناظم الاطباء). ریسمانی دولا که از شاخ درخت و جاهای بلند آویزان کنند و در آن نشسته آیند و روند نمایند. (از ناظم الاطباء). چنچولی . باد. تاب . رجوع به چنچولی شود.
ژنگلهلغتنامه دهخداژنگله . [ ژَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) سُمی که شکافته باشد همچون سُم آهو و گاو و گوسفند و امثال آن . (برهان ). ظِلف . (مهذب الاسماء). زنگله . کفشک . (التفهیم ).
ژنگلیچهلغتنامه دهخداژنگلیچه . [ ژَ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) نوعی از جلاجل که دهانش فراخ باشد. (آنندراج ). زنگوله ٔ دهان گشاده .
نیلهلغتنامه دهخدانیله . [ ل َ / ل ِ] (اِ) عصاره ٔ نیل . (منتهی الارب ) (برهان قاطع). فشارده ٔ نیل . (برهان قاطع). نیلج معرب آن است . (برهان قاطع). فشارده ٔ نیل . عساره ٔ وسمه . (ناظم الاطباء). || اسب کبود. (آنندراج ). بیشتر بر اسب و استر [کبودرنگ ] اطلاق کرده
نیلةلغتنامه دهخدانیلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) عطیه . دهش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نوله . نائل . (متن اللغة).
مجعدلغتنامه دهخدامجعد. [ م ُ ج َع ْ ع َ ] (ع ص ) موی مرغول . (غیاث ) (آنندراج ). موی مرغول کرده شده . (از منتهی الارب ). موی مرغول و چنگله . (ناظم الاطباء). بشک . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موی پیچ پیچ . موی پیچیده .مُقَصَّب . مقابل سَبط. (یادداشت ایضاً) : <
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت . (شرفنامه ٔ منیری ). صنج ؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صفحه ٔ برنجین باشد که بر یکد