کاردیالغتنامه دهخداکاردیا. (اِخ ) نام شهری در بیزانس که بحریه ٔ ایران در زمان داریوش بزرگ بقول هرودت بجز آن سایر شهرها را گرفته و خراب کرد. (ایران باستان ،چ 1 ص 656).
چقارضالغتنامه دهخداچقارضا. [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در هزار و پانصدگزی جنوب خاوری کوزران کنار راه فرعی کوزران بکرمانشاه واقع است . دشت و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از سراب . محصولش غلات ، حبوبات دیم و لبنیات ، شغل اها
کردیافرهنگ نامها(تلفظ: kordiyā) منسوب به کرد ، منتسب به کرد. ]به نظر میرسد این واژه برگرفته از افسانهی ' اصبحت کردیا و امسیت عربیا ' باشد. در مقدمه مثنوی نیز به این عبارت اشاره شده است. این افسانه یا عبارت منسوب است به ابوعبدالله بابونی یکی از شیوخ عرفان در روزگار فخرالدله دیلمی (366 ـ 387 هجری) در شیراز که از طا
معدهلغتنامه دهخدامعده . [ م ِ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) عضو آدمی که طعام در آن قرار یابد و هضم شود. (غیاث ). آلتی به شکل کیسه که غذا پس از عبور از حلق و مری در آن داخل می گردد و شروع به هضم می کند و یمینه نیز گویند و در انسان یک معده بیش وجود ندارد ولی در حیوانات
اناکاردیالغتنامه دهخدااناکاردیا. [ اَ ] (لاتینی ، اِ) بلاذر، و آن درخت هندی بزرگی است . میوه ای میدهد که به حب الفهم معروف است و در طب استعمال میشود. ابن الندیم گوید جد بلاذری صاحب فتوح البلدان بلاذر آشامید و بیمار شد و این است که او را بلاذری گویند. (از ایران باستان پیرنیا ج <span class="hl" dir=