کاروانکلغتنامه دهخداکاروانک . [ کارْ / رِ ن َ ] (اِ) کاردانک . چفتک . چوبینه . (رشیدی ). چوبینک . چوبین . چوبنه . جفنک . جفتک . چکرنه . قرلی . چخرق . دلیجه . نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. (جهانگیری ). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب ن
کاروانکفرهنگ فارسی عمیدمرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند؛ چفنک؛ چفتک؛ جفتک؛ چکرنه؛ جگرنه؛ چوبینه؛ چوبینک؛ چوبنه.
کاروانکفرهنگ فارسی معین(نَ) [ معر. ] (اِ.) مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان .
کاروانکcaravanواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خودرو یا واگنی که به خودرو وصل میشود و دارای امکاناتی از قبیل تختخواب و مبلمان و وسایل شستوشو است
کاروانک تاشوfolding caravanواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کاروانک جمعشو و بازشو که بهصورت یدک پشت وسیلۀ نقلیۀ جادهای وصل میشود و در آن خدمات اقامتی و تسهیلات خودپذیرا فراهم است
کاروانک ثابتstatic caravanواژههای مصوب فرهنگستانکاروانکی اساساً ایستا، اما قابل حمل که در یک مکان مستقر است
کاروانک گردشگریcaravan holiday homeواژههای مصوب فرهنگستانکاروانکی اساساً ثابت که در آن خدمات اقامتی و تسهیلات خودپذیرا برای گردشگران فراهم است
کاروانک چرخدارtouring caravanواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کاروانک که دارای چرخ است و بهصورت یدک به پشت وسیلۀ نقلیۀ جادهای وصل میشود و در آن خدمات اقامتی و تسهیلات خودپذیرا فراهم است
کاروانکشلغتنامه دهخداکاروانکش . [ کارْ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سرهنگ کاروانیان و کاروان سالار. (ناظم الاطباء) : ز عطاری نافه ٔ یاسمن صبا کاروانکش بملک ختن .ظهوری
کاروانکشلغتنامه دهخداکاروانکش . [ کارْ / رِ ک ُ ] (اِ مرکب ) درختکی است که در نقاط خشک و کوهستانی میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در 1400 گزی دیده شده است ،و در هرات از آن شیرخشت گیرند،
کاروانکشلغتنامه دهخداکاروانکش . [ کارْ / رِ ک ُ ] (اِخ ) (ستاره ٔ...) ستاره ٔ بحری . شعری . شباهنگ . (برهان قاطع). || زهره .
کاروانک تاشوfolding caravanواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کاروانک جمعشو و بازشو که بهصورت یدک پشت وسیلۀ نقلیۀ جادهای وصل میشود و در آن خدمات اقامتی و تسهیلات خودپذیرا فراهم است
کاروانکشلغتنامه دهخداکاروانکش . [ کارْ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سرهنگ کاروانیان و کاروان سالار. (ناظم الاطباء) : ز عطاری نافه ٔ یاسمن صبا کاروانکش بملک ختن .ظهوری
کاروانکشلغتنامه دهخداکاروانکش . [ کارْ / رِ ک ُ ] (اِ مرکب ) درختکی است که در نقاط خشک و کوهستانی میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در 1400 گزی دیده شده است ،و در هرات از آن شیرخشت گیرند،
کاروانکشلغتنامه دهخداکاروانکش . [ کارْ / رِ ک ُ ] (اِخ ) (ستاره ٔ...) ستاره ٔ بحری . شعری . شباهنگ . (برهان قاطع). || زهره .
کاروانک تاشوfolding caravanواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کاروانک جمعشو و بازشو که بهصورت یدک پشت وسیلۀ نقلیۀ جادهای وصل میشود و در آن خدمات اقامتی و تسهیلات خودپذیرا فراهم است