کاچوللغتنامه دهخداکاچول . (اِ) کاجول . کچول . رقص . کون و کچول . کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن . (برهان ) : از آن جمله پنجاه من بار کردچو رقاص کاچول بسیار کرد.(دستورنامه ٔ نزاری قهستانی چ روسیه ، 1
کاچولفرهنگ فارسی عمیدجنبش سرین؛ جنبش کفل به هنگام رقص.⟨ کاچول کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] تکان دادن سرین به هنگام رقص: ◻︎ از آن جمله پنجاه من بار کرد / چو رقاص کاچول بسیار کرد (نزاری: برهان قاطع: کاچول، حاشیه).
کاپوللغتنامه دهخداکاپول . (اِخ ) ویکتور. آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839 - 1924 م .). نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است .
کاپوللغتنامه دهخداکاپول . (اِخ ) نام قدیم کشورکابل . از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: «هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکرته میباشد اهریمن بدکنش در آنجا خنه ثئیتی پری را که بگرشاسب پیوست بیافرید» واکرته اسم قدیم کشور کابل است . در گزارش پ
کاوللغتنامه دهخداکاول . [ وُ ] (اِ) سفره چی و بکاول . (ناظم الاطباء). مخفف بکاول که ترکان توشمال گویند و سفره چی را نیز گفته اند. (برهان ). در ترکی جغتایی بکاول بمعنی صاحب منصب و کسی است که مأمور چشیدن مشروبات است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || گندنای کوهی را هم میگویند و آن را به عربی کرا
قاپوللغتنامه دهخداقاپول . (اِ) مخارجه ٔ عمارت . ناودانی را نیز گفته اند که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن سیلان کند. و بجای لام کاف هم بنظر آمده است . (برهان ). و در کتاب السامی فی الاسامی در باب الفاظ ابنیه و امکنه «طنف » را قابول (با بای موحده ) نوشته . (السامی چ تهران ص <span clas
کچوللغتنامه دهخداکچول . [ ک َ ] (اِ) جنبانیدن جفته و سرین باشد هنگام رقص . (برهان ). جنبانیدن سرین باشد در رقص و پا کوفتن . (اوبهی ). کاچول . (آنندراج ). جنبش جفته و سرین در هنگام رقص . (ناظم الاطباء) : اسرار ملک بین که به غول افتاده ست و آن سکه ٔ زر بین که به
کونلغتنامه دهخداکون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. مِنثَجة. وَبّاعة. وَبّاغة.