کراهلغتنامه دهخداکراه . [ ک َ ] (اِ) کنار. (از برهان ) (از آنندراج ). کرانه . کناره . (یادداشت مؤلف ). || انتها. نهایت .(از برهان ) (از آنندراج ). انجام . (یادداشت مؤلف ). || افق . کناره ٔ آسمان . (یادداشت مؤلف ).
کراهلغتنامه دهخداکراه . [ ک ُ] (اِ) مثل . مانند. || پرنده ای که آن را کراس نیز نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به کراس شود.
کراعلغتنامه دهخداکراع . [ ] (اِخ ) یکی از عالمان لغت بود. ابن خلدون در ذیل دانش لغت می نویسد: و کراع یکی از پیشوایان لغت را کتابی است به نام المنجد. (از ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 2).
کراعلغتنامه دهخداکراع . [ ک َرْ را ] (ع ص ) آنکه دوست دارد فرومایگان را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه شتران خود را آب باران خوراند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه مال خود را از باران سیراب کند. (از اقرب الموارد).
کراهةلغتنامه دهخداکراهة. [ ک َ هََ ] (ع اِ) زمین درشت سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سختی . یقال : لقیت دونه کراهة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کراهتلغتنامه دهخداکراهت . [ ک َ هََ ] (ع اِمص ) کراهة. نفرت . ناپسندی . بی میلی . (ناظم الاطباء). ناخواهانی . بیزاری . تنفر. اشمئزاز. ناخوشی . (یادداشت مؤلف ). ناخوشایندی : ملک نوح از سر کراهت برخاست و ناصرالدین آن بشارت به ابوعلی نوشت که مراد حاصل شد. (ترجمه ٔ تاریخ ی
کراهةلغتنامه دهخداکراهة. [ ک َ هََ ] (ع مص ) ناپسند داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). دوست نداشتن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کَره یا کُره . کَراهیة. مَکرَهة یا مَکرُهة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناپسند گردیدن . یقال : ما کان کریهاً فکره . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قبیح
کراهیتلغتنامه دهخداکراهیت . [ ک َ ی َ / ک َ هی ی َ ] (ع اِمص ) کراهیة. ناپسندی . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیزاری . (یادداشت مؤلف ). نفرت . بی میلی . (فرهنگ فارسی معین ) : اگر چیزی رفته است که از آن وهنی به جاه وی یا کراهیتی به دل و
کراهینلغتنامه دهخداکراهین . [ ک َ ] (ع اِمص ) به معنی کراهت است . یقال :اتیتک کراهین ان تغصب ؛ ای کراهة ان تغصب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء).
دلفاردلغتنامه دهخدادلفارد. [ دَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . این دهستان در جنوب خاوری ساردوئیه واقع است و حدود آن بشرح زیر می باشد: از طرف شمال به دهستان سرویزن از مشرق به دهستان سکون از جنوب به دهستان سبزواران از باختر به دهستان بهرآسمان . آب مزروعی آن از رو
کراهت آورلغتنامه دهخداکراهت آور. [ ک َ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنچه تولید کراهت کند. کراهت آورنده . نفرت آور. نفرت انگیز. (فرهنگ فارسی معین ).
کراهةلغتنامه دهخداکراهة. [ ک َ هََ ] (ع اِ) زمین درشت سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سختی . یقال : لقیت دونه کراهة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کراهت داشتنلغتنامه دهخداکراهت داشتن . [ ک َهََ ت َ ] (مص مرکب ) استکراه . (منتهی الارب ). نفرت داشتن . بی میل بودن . ناگوارایی داشتن . (ناظم الاطباء). ناخوش داشتن . مکروه داشتن . تقبیح کردن . (یادداشت مؤلف ) : چون ابراهیم به صدوبیست سال رسید وقت رحلت نزدیک شد و کراهت می داشت
کراهتلغتنامه دهخداکراهت . [ ک َ هََ ] (ع اِمص ) کراهة. نفرت . ناپسندی . بی میلی . (ناظم الاطباء). ناخواهانی . بیزاری . تنفر. اشمئزاز. ناخوشی . (یادداشت مؤلف ). ناخوشایندی : ملک نوح از سر کراهت برخاست و ناصرالدین آن بشارت به ابوعلی نوشت که مراد حاصل شد. (ترجمه ٔ تاریخ ی
کراهةلغتنامه دهخداکراهة. [ ک َ هََ ] (ع مص ) ناپسند داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). دوست نداشتن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کَره یا کُره . کَراهیة. مَکرَهة یا مَکرُهة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناپسند گردیدن . یقال : ما کان کریهاً فکره . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قبیح
استکراهلغتنامه دهخدااستکراه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکراه . (زوزنی ). ناخوش شمردن . کراهت داشتن . (منتهی الارب ). کراهیّت داشتن چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). کراهیّت کردن . (غیاث ). || بناخواست و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ).بجور بر کاری داشتن . || غضب کردن زن نفس خود را. (منتهی الارب ). و این
اکراهلغتنامه دهخدااکراه . [ اِ ] (ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به ستم بر کاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از مؤید الفضلاء). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). ا
اکراهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) کسی را بهزور و ستم به کاری واداشتن؛ کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن.۲. بیمیلی.۳. تنفر.