لغتنامه دهخدا
چارو. (اِ) ساروج . سارو.کلس . کرس . بمعنی سارو باشد. (برهان ). آهک رسیده با چیزها آمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند. (برهان ) (آنندراج ). آهک است که با چیزهای دیگر یکجا خمیر کنند و در آب بندی بکار برند. (لغت محلی شوشتر خطی ). آهک و خاکستر که با یکدیگر آمیخته در