کوتاهیلغتنامه دهخداکوتاهی . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 209 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوتاهیلغتنامه دهخداکوتاهی . (حامص ) کمی طول ، ارتفاع یا عمق . مقابل درازی . کوتهی . (فرهنگ فارسی معین ). کم طولی . (ناظم الاطباء). قِصَر. نقیض درازی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سر ما و در میخانه که طرف بامش به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی . <p class="aut
کوتاهیدیکشنری فارسی به انگلیسیbriefness, default, delinquency, failure, fault, lowness, neglect, negligence, squatness
دوراهی منبع اگزوزexhaust cutout, cutoutواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای دوشاخه که در مسیر لولۀ اگزوز قرار میگیرد و به کمک یک شیر جریان دود را ازطریق منبع اگزوز یا مستقیماً به بیرون هدایت میکند متـ . دوراهی انبارۀ اگزوز
مرغ توفان دیومِدی ترسوDiomedea cautaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دیومِدیان و راستۀ کبوتردریاییسانان با بدن سفید و سر خاکستری تیره که روی پر و دم آن سیاه و زیرش سفید است؛ منقار آن زرد است و لکهای تیره در بخش پایینیِ نوک آن وجود دارد
کوتاهفرهنگ فارسی عمید۱. کوچک.۲. کماستمرار.۳. کمارتفاع.۴. [مقابلِ بلند] کسی یا چیزی که بلندیش از نوع خود او کمتر باشد.۵. مختصر.۶. اندک؛ کم.⟨ کوتاه آمدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کوتاه شدن.۲. به کوتاهی پرداختن.۳. خودداری از دنبال کردن نزاع و مرافعه.⟨ کوتا
کوتاهلغتنامه دهخداکوتاه . (ص ) مقابل دراز. (آنندراج ). قصیر و کم طول . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کوته . (فرهنگ فارسی معین ). با آمدن ، بودن ، شدن ، کردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).اوستا، کوتکه . پهلوی ، کوتک (کودک ). ارمنی ، کوتک (کوچک ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) <span cl
کوتاهیهلغتنامه دهخداکوتاهیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) شهری است که در ولایت خداوندگار ترکیه و در دامنه ٔ کوه پورسق در 120 کیلومتری بروسه واقع است و 22266 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
کوتاهیهلغتنامه دهخداکوتاهیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) یکی از پنج شهرستان ولایت خداوندگار در ترکیه است و به نام مرکزخود نامیده شده است . از شمال به ارطغرل و از شمال غربی به بروسه و شهرستان قره سی و از جنوب غربی به ولایت آیدین و از شرق به ولایت آنقره محدود است و مساح
کوتاهی داشتنلغتنامه دهخداکوتاهی داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . قصور ورزیدن : چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیازهیچ کوتاهی ندارد عمر مژگانش دراز. کلیم (از آنندراج ).و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کوتاهی کردنلغتنامه دهخداکوتاهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقصیر کردن و دریغ داشتن . (آنندراج ). قصور کردن . (ناظم الاطباء).تقصیر کردن . قصور کردن . قصور ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صفورا شاد گشت و گفت در کار حق و رسانیدن پیغام کوتاهی مکن . (قصص الانبیاء).تا ب
کوتاهی داشتنلغتنامه دهخداکوتاهی داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . قصور ورزیدن : چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیازهیچ کوتاهی ندارد عمر مژگانش دراز. کلیم (از آنندراج ).و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کوتاهی کردنلغتنامه دهخداکوتاهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقصیر کردن و دریغ داشتن . (آنندراج ). قصور کردن . (ناظم الاطباء).تقصیر کردن . قصور کردن . قصور ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صفورا شاد گشت و گفت در کار حق و رسانیدن پیغام کوتاهی مکن . (قصص الانبیاء).تا ب
کوتاهی کنندهلغتنامه دهخداکوتاهی کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاهی کردن شود.
کوتاهیهلغتنامه دهخداکوتاهیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) شهری است که در ولایت خداوندگار ترکیه و در دامنه ٔ کوه پورسق در 120 کیلومتری بروسه واقع است و 22266 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
کوتاهیهلغتنامه دهخداکوتاهیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) یکی از پنج شهرستان ولایت خداوندگار در ترکیه است و به نام مرکزخود نامیده شده است . از شمال به ارطغرل و از شمال غربی به بروسه و شهرستان قره سی و از جنوب غربی به ولایت آیدین و از شرق به ولایت آنقره محدود است و مساح