frettingدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، وهوي هاي کردن، جویدن، رنگ امیزی کردن
گلابتونفرهنگ فارسی عمید۱. گلهای برجسته که با رشتههای نقره یا طلا در روی پارچه میدوزند.۲. نخهای زرین یا سیمین که در گلابتوندوزی به کار میرود.
سوزنیفرهنگ فارسی عمیدتکه پارچهای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشمدوزی یا گلابتوندوزی شده باشد و آن را زنان در رختکن حمام زیر لباسهای خود میگسترانند.
بزیونلغتنامه دهخدابزیون . [ ب ُزْ ] (اِ) یک نوع پارچه ٔ گلابتون دوزی و زربفت و کیمخواب . (ناظم الاطباء). نوعی از ابریشم نفیس . (آنندراج ). سندس . دیبا. و احتمال دارد معرب پرنون باشد. (یادداشت بخط دهخدا).