یقینیلغتنامه دهخدایقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عمادزاده . متوفی به سال 976 هَ . ق . او راست دیوانی به ترکی . (یادداشت مؤلف ).
یقینیلغتنامه دهخدایقینی . [ ی َ ] (اِخ ) لاهیجانی . قاضی عبداﷲ. از شعرای قرن دهم هجری و از مردم لاهیجان گیلان بود و همانجا درگذشت . ابیات زیر از اوست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا به کی هر زمان نقل دروغی از زبان او کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میل
یقینیلغتنامه دهخدایقینی . [ ی َ ] (اِخ )هروی یا هراتی . نسبت او به یزد اشتباه است . یقینی از شعرای معاصر جامی شاعر سلطان حسین میرزا بود و به فارسی و ترکی اشعار دل انگیز دارد. بیت زیر از اوست :صبحی که دم به مهر نزد یک نفس تویی نخلی که بر نخورد از او هیچکس تویی .(از
یقینیلغتنامه دهخدایقینی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به یقین و حکماً و البته و از روی علم و دانایی و به طور اطمینان و تحقیق . (ناظم الاطباء). حتمی : امور یقینی ؛ امور قطعی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقین شود. || (اصطلاح منطق ) اعتقادی بود جازم مطابق .اعتقاد جازم مرکب بود از تصدیقی مقارن تصدیقی
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
سِنج چینیChinese cymbals/ Chinese cymbal, china cymbals/ china cymbalواژههای مصوب فرهنگستانسِنجی در اقسام بسیار متنوع که معمولترین آن دارای انحنایی نرم در لبه و در خلاف جهت تحدب اصلی است
چکینیلغتنامه دهخداچکینی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران که در 56 هزارگزی شمال باختری کرج و 6 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین واقع است و 75 تن سکنه دار
کنگلغتنامه دهخداکنگ . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندیز است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 2057 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
یقینیاتلغتنامه دهخدایقینیات . [ ی َ نی یا ] (ع اِ) ج ِ یقینیة. مسلمیات و چیزهایی که علم آنها یقینی است و شک و شبهه ای در آنها نیست ، مانند قوانین مذهبی و دلایل هندسی و جز آن . (از ناظم الاطباء).
حسین یقینیلغتنامه دهخداحسین یقینی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ ] (اِخ )ابن عبداﷲ ادرنه . در 960 هَ . ق . درگذشت . و دیوان ترکی با تخلص یقینی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 318).
قاضی یقینیلغتنامه دهخداقاضی یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اصلش از لاهیجان است و هم در آنجا شهادت یافته . او راست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا بکی هر زمان نقل دروغی از زبان وی کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی درد دل میگفتم و افسانه میپنداشتی
تحقیقیلغتنامه دهخداتحقیقی . [ ت َ ] (ص نسبی ) حتمی و یقینی و بدون شبهه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحققی شود.
یقینیاتلغتنامه دهخدایقینیات . [ ی َ نی یا ] (ع اِ) ج ِ یقینیة. مسلمیات و چیزهایی که علم آنها یقینی است و شک و شبهه ای در آنها نیست ، مانند قوانین مذهبی و دلایل هندسی و جز آن . (از ناظم الاطباء).
حسین یقینیلغتنامه دهخداحسین یقینی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ ] (اِخ )ابن عبداﷲ ادرنه . در 960 هَ . ق . درگذشت . و دیوان ترکی با تخلص یقینی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 318).
قاضی یقینیلغتنامه دهخداقاضی یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اصلش از لاهیجان است و هم در آنجا شهادت یافته . او راست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا بکی هر زمان نقل دروغی از زبان وی کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی درد دل میگفتم و افسانه میپنداشتی