ینگهلغتنامه دهخداینگه . [ ی ِ گ َ / گ ِ ] (ترکی ، اِ)زن که از خانه ٔ عروس همراه کنند تا در شبهای اول عروسی پشت حجله نشیند و حوایج برآرد. (یادداشت مؤلف ).زن مجرب و مسنی را گویند که همراه عروس از خانه ٔ پدر به خانه ٔ شوهر می رود و در ترتیب کارها و طرز برخوردها
ینگهفرهنگ فارسی معین(یَ گِ) [ تر. ] (اِ.) 1 - یدک ، دنباله . 2 - زنی که شب زفاف همراه عروس به خانة داماد می رود.
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
معادلۀ یونی نهاییnet ionic equationواژههای مصوب فرهنگستانمعادلۀ شیمیایی یک واکنش در محلول که در آن یونهای تماشاچی یا ناظر حذف شدهاند تا تغییر شیمیایی واقعی را نشان دهند
ینگه قلعهلغتنامه دهخداینگه قلعه . [ ی ِ گ َ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 21000گزی شمال باختری فدیشه ، با 175 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
ینگیلغتنامه دهخداینگی . [ ی َ ] (اِ) ینگه . روشنایی . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به ینگه شود.
ینگالغتنامه دهخداینگا. [ ی ِ / ی َ ] (ترکی ، اِ) مشاطه . (آنندراج ). ینگه ٔ عروس . زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه ٔ پدر به خانه ٔ شوی رود. (یادداشت مؤلف ) : آن شب گردک نه ینگا دست اوخوش امانت داد ا
ینگه قلعهلغتنامه دهخداینگه قلعه . [ ی ِ گ َ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 21000گزی شمال باختری فدیشه ، با 175 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
پوپرینگهلغتنامه دهخداپوپرینگه . [ پ ُ پ ِ گ ِ ] (اِخ ) شهری در بلژیک در ایالت فلاندر غربی و در 11هزارگزی غربی ایپره دارای 11640 تن سکنه . کارخانه های منسوجات پشم سرخ و ریسمان بافی و دباغخانه های متعدّد دارد.
کمینگهلغتنامه دهخداکمینگه . [ ک َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) کمینگاه . (فرهنگ فارسی معین ) : دورویه چو لهاک و فرشیدوردز راه کمینگه گشادند گرد. فردوسی .نهانی همی راه بی ره گرفت به کردار شیران کمینگه گرفت . فردوسی .<
هئوشینگهلغتنامه دهخداهئوشینگه . [ هََ ءُ ی َ هََ ] (اِخ ) صورت اوستائی کلمه ٔ هوشنگ که از راهنمایان و رهبران اولی بشر و از پادشاهان ماقبل تاریخ ایران بوده است . معنی این کلمه به درستی معلوم نیست . (از فرهنگ ایران باستان ، تألیف پورداود ص 33).
تورینگهلغتنامه دهخداتورینگه .[ گ ِ ] (اِخ ) به آلمانی تورینگن . رجوع به تورینگن و قاموس الاعلام ترکی شود.