آرامیدنلغتنامه دهخداآرامیدن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . استراحت کردن . آسودن . ساکن شدن . (زمخشری ). آسایش یافتن . سکون . استقرار. اسکان . (زوزنی ). بیارامیدن . قرار گرفتن : نیارامد از بانگ هنگام جنگ [ رستم ]همی آتش افروزد از خاک و سنگ . فردوسی .
آرامیدنفرهنگ فارسی معین(دَ) (مص ل .)1 - خفتن ، استراحت کردن . 2 - قرار یافتن ، آرام شدن . 3 - صبر کردن .